جدول جو
جدول جو

معنی ائکال - جستجوی لغت در جدول جو

ائکال
(اِ)
رجوع به ایکال شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اشکال
تصویر اشکال
پوشیده شدن کار و مشتبه گردیدن آن، دشواری، سختی و پیچیدگی کاری یا امری، مسئله، عیب، نقص
ریسمانی که به چهار دست و پای ستور می بستند، پای بند ستور، برای مثال خاطر آرد بس شکال این جا ولیک / بگسلد اشکال را استور نیک (مولوی۱ - ۳۸۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اتکال
تصویر اتکال
کار خود را به کسی واگذاشتن و به او اعتماد کردن، توکل کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشکال
تصویر اشکال
شکل ها، مثل ها، مانندها، چهره ها، صورت ها، حالت ها، وضع ها، جمع واژۀ شکل
فرهنگ فارسی عمید
(اِ تِ)
گذاشتن کار بکسی، (از ’وک ل’) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سَ حَ پَ سَ)
کار به کسی گذاشتن. واگذاشتن، در محاورۀ عوام، اتومبیل، مانع و عائقی سخت و صعب
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
لازم شدن ثکل زنی را. بی فرزند شدن او. اهبال. (تاج المصادر).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
عثکال. خوشۀ خرما. (مهذب الاسماء). اثکول. ج، اثاکل، اثاکیل
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
راندن ودور کردن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج). دفع کردن. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ سکل، بمعنی ماهی سیاه سطبر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ نکل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). قیدها و بندهای سخت یا بندهای آتشین. (آنندراج) : ان لدینا انکالاً و جحیماً. (قرآن 12/73) ، نزدیک ما در غیب ایشان را بندهاست و آتشی عظیم. (کشف الاسرار ج 10 ص 263) ، گذاشتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). یقال: انکفوا عن الموضع اذا ترکوه. (منتهی الارب). ترک کردن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
رجوع به ایهال شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
رجوع به ایکاف شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
رجوع به ایکاد شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
رجوع به ایصال شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
رجوع به ایتکال شود
لغت نامه دهخدا
(مِءْ)
آلت خوردن مانند چمچه و جز آن. (منتهی الارب). ابزاری که بدان غذا خورند مانند چمچه و جز آن. (ناظم الاطباء). ملعقه. ج، مآکیل. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ رَ بی یَ)
احکال خبر برکسی، دشوار شدن آن بر وی. (منتهی الارب). مشکل شدن، محکم تر. استوارتر: ان ّ احکم المصنوعات و اتقن المرکبات ما کان تألیف اجزائه... (رسائل اخوان الصفا)
لغت نامه دهخدا
(نُ هََ پَ)
دشواری. (غیاث) (آنندراج). مشکل شدن. (مؤیدالفضلا). دشواری و سختی و عدم سهولت. (ناظم الاطباء). دشواری و سختی: در کار من اشکالی پیدا شد. (از فرهنگ نظام). گورخری بگرفتند بکمند بداشتند به اشکالها. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 513).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
مشتبه و دشوار گشتن کار و سخن بر کسی، یقال: اعکل علی ّ الخبر، ای اشکل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مشتبه و دشوار گشتن کار و سخن بر کسی. (آنندراج). ملتبس و مشتبه شدن امری. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
پای بند ستورکه فارسی زبانان از شکال عربی ساخته اند:
خاطر آرد بس شکال اینجا ولیک
بگسلد اشکال را استور نیک
دست عشقش آتشی اشکال سوز
هر خیالی را بروبد نور روز.
مولوی.
و رجوع به شکال شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
زنخدان. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
واگذاشتن، گردن نهادن کار به کسی گذاشتن وا گذاشتن، اعتماد کردن بر کسی تعویل، تسلیم شدن، یا اتکال بخدا. توکل کردن بخدا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ائتکال
تصویر ائتکال
خشمیدن، برانگیخته شدن، سودگی، تابناکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انکال
تصویر انکال
جمع نکل، بندهای سخت دور کردن: از کاری باز داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امکال
تصویر امکال
ترکی زنخدان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعکال
تصویر اعکال
جمع عکل، ناکسان فرومایگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشکال
تصویر اشکال
شکل، صورتها، دشواری، سختی کار سخت ودشوار شدن سخت ودشوار شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشکال
تصویر اشکال
((اِ))
دشوار شدن، پوشیده شدن کار، دشواری، خرده گیری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اشکال
تصویر اشکال
((اَ))
جمع شکل، صورت ها، گونه ها، انواع، پیکرها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اشکال
تصویر اشکال
پای بند ستور، شکال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اتکال
تصویر اتکال
((اِ تِّ))
توکل کردن، کار خود را به دیگری واگذاشتن و به او اعتماد کردن، تسلیم شدن، به خدا توکل کردن به خدا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ائتکال
تصویر ائتکال
برانگیختن، تابناکی، خشمیدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اشکال
تصویر اشکال
خرده، چالش، دیسه ها، دشواری، ریخت ها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اکال
تصویر اکال
پرخور، شکم باره
فرهنگ واژه فارسی سره