بازرگانی کردن. (تاج المصادر بیهقی). خرید و فروش کردن. معامله. سودا. بیع و شری. تجارت. (زوزنی) : هرکه شد مر شاه را او جامه دار هست خسران بهر شاهش اتّجار. مولوی. ، دارو بگلوی خود فروبردن. (زوزنی) ، میان دهن را علاج کردن، علاج کردن. (زوزنی) ، خویشتن را علاج کردن به وجور. (و وجور داروست که در دهن ریزند). دارو گرفتن بوجور. (منتهی الارب)
بازرگانی کردن. (تاج المصادر بیهقی). خرید و فروش کردن. معامله. سودا. بیع و شری. تجارت. (زوزنی) : هرکه شد مر شاه را او جامه دار هست خسران بهر شاهش اتّجار. مولوی. ، دارو بگلوی خود فروبردن. (زوزنی) ، میان دهن را علاج کردن، علاج کردن. (زوزنی) ، خویشتن را علاج کردن به وجور. (و وجور داروست که در دهن ریزند). دارو گرفتن بوجور. (منتهی الارب)
نام ملکی است معروف و سکونت گاه خسرو و شیرین بود. (از آنندراج). نام ولایتی است که خسرو پرویز باشیرین در شهر آن در زمستان و در ییلاق آن در تابستان می نشست و عشرت میکرد. (از شعوری ج 1 ورق 107 الف) ، کامل شدن. (یادداشت مؤلف). کمال و کمول. (از منتهی الارب)
نام ملکی است معروف و سکونت گاه خسرو و شیرین بود. (از آنندراج). نام ولایتی است که خسرو پرویز باشیرین در شهر آن در زمستان و در ییلاق آن در تابستان می نشست و عشرت میکرد. (از شعوری ج 1 ورق 107 الف) ، کامل شدن. (یادداشت مؤلف). کمال و کمول. (از منتهی الارب)
مردمانی که بیستگانی خوار نباشند و بحمیت وطن در مقابل دشمن بمدافعه پردازند و با لشکر ملوک همداستان شوند، اجتماع گروه بسیاری از رعایا برای انجام دادن کاری
مردمانی که بیستگانی خوار نباشند و بحمیت وطن در مقابل دشمن بمدافعه پردازند و با لشکر ملوک همداستان شوند، اجتماع گروه بسیاری از رعایا برای انجام دادن کاری
مردمانی که بیستگانی خوار نباشند و به حمیت وطن در مقابل دشمن به مدافعه پردازند و با لشکر ملوک همداستان شوند، اجتماع گروه بسیاری از رعایا برای انجام دادن کاری
مردمانی که بیستگانی خوار نباشند و به حمیت وطن در مقابل دشمن به مدافعه پردازند و با لشکر ملوک همداستان شوند، اجتماع گروه بسیاری از رعایا برای انجام دادن کاری