جدول جو
جدول جو

معنی ائتیاب - جستجوی لغت در جدول جو

ائتیاب
(اِ)
رجوع به ایتیاب شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اغتیاب
تصویر اغتیاب
در غیبت افتادن، غیبت کردن، در غیاب کسی بد گفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارتیاب
تصویر ارتیاب
شک کردن، در شک افتادن، شک پیدا کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انتیاب
تصویر انتیاب
پیاپی آمدن، پی در پی رسیدن، پیاپی آمدن کاری یا پیشامدی
فرهنگ فارسی عمید
(کَ تَ نُ / نِ / نَ)
شک کردن. (منتهی الارب). بشک شدن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). در شک افتادن. (غیاث اللغات). بشک افتادن. گمان داشتن. (زمخشری). شک. شبهه. ریب. ریبه.
لغت نامه دهخدا
(اِ)
رجوع به ایتتاب شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تی)
رجوع به ایتشاب شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
رجوع به ایتیال شود
لغت نامه دهخدا
(شِ کَ پُ کُ)
دویدن، ایستاده کردن کسی بر اطراف انگشتان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
ترسیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، باطل کردن حق. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
برگزیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
به کوب و کوزۀ بیدسته آب خوردن. (ناظم الاطباء). به کوب آب خوردن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
در غیبت افتادن و در بد گفتن کسی شدن سپس وی. (منتهی الارب). در غیبت افتادن و در غیاب کسی بد گفتن. و غیبت کردن خواه از نیکوئی گویند یا از بدی آن. (ناظم الاطباء). عیب کسی گفتن و از بدیهایی که دوست ندارد گفته شود یاد کردن هرچند درست باشد: اغتابه اغتیاباً،عابه و ذکره بمایکره من العیوب و هو حق. (از اقرب الموارد). غیبت کردن یعنی از پس مردم بد گفتن. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی). غیبت کردن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). بد گفتن کسی را بعد از وی. در غیبت افتادن سپس کسی. (آنندراج). بدگویی در غیاب کسی. در پشت سر کسی بد گفتن. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
ائتیاب، (از ’ای ب’) بوقت شب آمدن
لغت نامه دهخدا
(نیوشَ دَ / دِ)
آمیخته شدن. انشیاب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
پیاپی آمدن، یقال: فلان انتاب القوم، ای اتاهم مره بعد اخری. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نوبتی بعد از نوبتی دیگر آمدن: انتابهم، اتاهم مره بعد اخری و وصلت نوبته الیهم. (از اقرب الموارد). بنوبت آمدن. (تاج المصادر بیهقی). پیاپی آمدن. (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
تصویری از اجتذاب
تصویر اجتذاب
بسوی خود کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
کشیدن چیزی را از جایی به جایی بردن کشیدن کشیدن از جایی بجای دیگر چیزی از جایی بجایی بردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتناب
تصویر اجتناب
احتراز، پرهیز، دوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتیاح
تصویر اجتیاح
ویران کردن
فرهنگ لغت هوشیار
راه بریدن در نور دیدن بگشتن رفت و برگشت گذشتن از جایی و رفتن بگذشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتیاج
تصویر ابتیاج
خوب درخشیدن برق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتیاض
تصویر ابتیاض
خود پوشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتیاع
تصویر ابتیاع
خریدن، خریداری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتیاب
تصویر ارتیاب
شک کردن، به شک افتادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اغتیاب
تصویر اغتیاب
غیبت کردن در غیاب کسی بد گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکتیاب
تصویر اکتیاب
درد مندیی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتیاب
تصویر انتیاب
پی در پی رسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اهتیاب
تصویر اهتیاب
ترسیدن بزرگ داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتیاب
تصویر اجتیاب
جامه پوشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتیاب
تصویر ارتیاب
((اِ))
کسی را متهم ساختن، دچار شک و تردید گردیدن، گمان داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اغتیاب
تصویر اغتیاب
((اِ))
پشت سر کسی بد گفتن، غیبت کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انتیاب
تصویر انتیاب
((اِ))
پیاپی آمدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اجتناب
تصویر اجتناب
دوری، پرهیز، گریز، پرهیز کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ائتمام
تصویر ائتمام
آهنگیدن، پیروی
فرهنگ واژه فارسی سره