جدول جو
جدول جو

معنی ائتمام - جستجوی لغت در جدول جو

ائتمام
(اِ)
رجوع به ایتمام شود
لغت نامه دهخدا
ائتمام
پیروی کردن آهنگیدن
تصویری از ائتمام
تصویر ائتمام
فرهنگ لغت هوشیار
ائتمام
آهنگیدن، پیروی
تصویری از ائتمام
تصویر ائتمام
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اهتمام
تصویر اهتمام
همت گماشتن بر امری، کوشش کردن در کاری، کوشش فراوان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اتمام
تصویر اتمام
تمام کردن، به پایان رساندن، انجام دادن، به انجام رساندن، ازبین بردن، هلاک کردن
فرهنگ فارسی عمید
(هَِ رَ / رُو)
ارتمام بهیمه، گرفتن ستورچوبها را بدهن خود و خوردن آن. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
رجوع به ایتدام شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
رجوع به ایتطام شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
رجوع به ایتمار شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
رجوع به ایتمان شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
اندوه مند شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). اندوهگین شدن. (تاج المصادر بیهقی). اندوه خوردن. (مقدمۀ لغت میرسید شریف ص 2).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
سیاه فام شدن. سیاه رنگ شدن و قتمه گون گردیدن.
لغت نامه دهخدا
(پَ رَ)
روفتن خانه را. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
ائتمام. قصد کردن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، نیزه زدن در دهان کسی و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، (از ’اج ر’) پاداش عمل دادن، بستن استخوان را بر کجی، مباح کردن زن خود را بمزد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، به مزد خواستن کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) ، به کرایه دادن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
زیارت کردن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، دشخوار شدن کار بر کسی. (تاج المصادر بیهقی) ، جامه در خود پیچیدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، پیچیده شدن چیزی بر چیزی. (تاج المصادر بیهقی) ، التفات کردن، سستی و درنگی کردن. (منتهی الارب). درنگی کردن. (اقرب الموارد) ، در گفتار بحجت درماندن. (اقرب الموارد) ، فربه شدن. (منتهی الارب). فربه و نیرومند گردیدن. (اقرب الموارد) ، توانا گردیدن. (منتهی الارب) ، به خون آلوده گشتن. (اقرب الموارد) ، بازداشتن کسی را از چیزی، بازداشتن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
اندوهگین شدن بشب و بخواب نرفتن از اندوه. بیخواب ماندن.
لغت نامه دهخدا
(اِ لِ)
اندوهگین شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (تاج المصادر بیهقی). اندوه بردن. (المصادر زوزنی) ، روان شدن ریم از زخم. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). روان گردیدن چرک از جراحت: اغذ الجرح، سال ما فیه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(یَ فَ / فِ کَ)
عمامه بستن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). عمامه بر سر بستن. (آنندراج). عمامه دربستن. (المصادر زوزنی). عمامه در سر بستن. (تاج المصادر بیهقی). پوشیدن عمامه بر سر. و منه: ’اعتمت الاکام بالنبات’. (ازاقرب الموارد) ، بسر درآوردن و خوار و هلاک کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، آگاه کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آگاه نمودن. (آنندراج). آگاه گردانیدن کسی را بر راز و جز آن. (از اقرب الموارد) ، اطلاع دادن کسی را. و منه: ’اعثرنا علیهم’. (قرآن 21/18). (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اطلاع نمودن کسی را. (آنندراج) ، کسی را بسوی یاران او راهنمایی کردن. (از اقرب الموارد). دیده ور گردانیدن. (المصادر زوزنی) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی)
لغت نامه دهخدا
(خوَرْ / خُرْ)
بوئیدن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اتمام
تصویر اتمام
انجام دادن، بپایان رساندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اهتمام
تصویر اهتمام
اندوه مند شدن، اندوه گین شدن، اندوه خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایتمام
تصویر ایتمام
ائتمام، قصد کردن، اقتدا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ائتمار
تصویر ائتمار
سر خود کار کردن، رایزنی، فرمان دادن، فرمان بردن
فرهنگ لغت هوشیار
به زنهار گرفتن، استوانی (اعتماد کردن)، پیش پرداخت استوار داشتن امین کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اغتمام
تصویر اغتمام
مضطرب شدن، ناراحت شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشتمام
تصویر اشتمام
بویش بوییدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استمام
تصویر استمام
پیشوا گرفتن، به مادری برگزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختمام
تصویر اختمام
چاه روبی، خانه روبی خانه تکانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اهتمام
تصویر اهتمام
((اِ تِ))
توجه کردن، کوشش کردن، تیمار داشت، کوشش، جمع اهتمامات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اغتمام
تصویر اغتمام
((اِ تِ))
غمگین شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اتمام
تصویر اتمام
((اِ))
تمام کردن، به پایان رسانیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اتمام
تصویر اتمام
به پایان رساندن، فرجام، پایان، انجام، سرانجام، سپریدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اهتمام
تصویر اهتمام
پشتکار، کوشش
فرهنگ واژه فارسی سره
تقلا، تکاپو، تلاش، جدیت، جهد، سعی، کوشش، مجاهدت، مساعی، تیمارداری، دلبستگی، غمخواری، همت گماری
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از اتمام
تصویر اتمام
Completion
دیکشنری فارسی به انگلیسی