جدول جو
جدول جو

معنی آیشه - جستجوی لغت در جدول جو

آیشه
(یِ شَ / شِ)
آیشتنه. آیشنه. چاپلوس. جاسوس. (برهان)
لغت نامه دهخدا
آیشه
شیرط غلیظ و مقوی که پس از زاییدن گاو به دست آید، مایه ای
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از میشه
تصویر میشه
(پسرانه)
مشی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آدیشه
تصویر آدیشه
(دخترانه)
آتش، در گویش خراسان آتش کوچک
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آویشه
تصویر آویشه
(دخترانه)
آویشن،گیاهی علفی و معطر از خانواده نعناع با شاخه های فراوان و گلهای سفید یا صورتی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گیشه
تصویر گیشه
باجه، گیشه، جایگاه مخصوص فروش بلیت یا گرفتن و دادن پول در سینما، بانک و مانند آن ها، دریچه، روزنه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آینه
تصویر آینه
آیینه، سجنجل، مرآت، قطعۀ شیشه که در پشت آن قلع و جیوه مالیده باشند، نور را منعکس می کند و انسان چهرۀ خود را در آن می بیند، به اندازه ها و شکل های مختلف ساخته می شود
کنایه از هر چیز روشن و پاک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ریشه
تصویر ریشه
بیخ، بن، اصل، هر یک از تارها، رشته ها و نخ هایی که در حاشیۀ چادر، پرده یا چیز دیگر آویزان می کنند، در علم زیست شناسی عضو اصلی گیاه که از تخم بیرون آمده و در زمین فرومی رود و گیاه به وسیلۀ آن آب و مواد غذایی را از زمین جذب می کند، در علم زبانشناسی صورت کهن کلمه مثلاً ریشۀ لغت «رفتن» چیست؟
ریشۀ باباآدم: در علم زیست شناسی ریشۀ اراقیطون یا ارقیطون که در طب قدیم دم کردۀ آن به عنوان مدر و صاف کنندۀ خون در معالجۀ رماتیسم به کار می رفته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیشه
تصویر بیشه
نیستان، نیزار، جنگل کوچک، جای پردرخت، در موسیقی نوعی ساز بادی از خانوادۀ نی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیشه
تصویر شیشه
ماده ای سخت، شفاف و شکننده که در ساختن پنجره و بعضی ظروف به کار می رود
شیشۀ نشکن: نوعی شیشه با مقاومت زیاد که هنگام شکستن ریز ریز می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تیشه
تصویر تیشه
آلتی دسته دار شبیه چکش با سر آهنی پهن و تیز که در نجاری، بنّایی و سنگ تراشی به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غیشه
تصویر غیشه
گیاهی که از آن ریسمان، جوال و حصیر می بافتند، نی، برگ نی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیشه
تصویر پیشه
هر کاری که کسی برای امرار معاش در پیش بگیرد، شغل، حرفه، کار، هنر مثلاً زراعت پیشه، پسوند متصل به واژه به معنای
عادت و خوی مثلاً آزپیشه، بدپیشه، بیدادپیشه، جفاپیشه، خردپیشه، ستم پیشه، عاشق پیشه، عیارپیشه، کرم پیشه، گداپیشه، هنرپیشه
پیشه ساختن: پیشه کردن، پیشه ساختن، کاری را حرفه و شغل خود قرار دادن، پیشه کردن
پیشه کردن: پیشه کردن، پیشه ساختن، کاری را حرفه و شغل خود قرار دادن
پیشه گرفتن: پیشه کردن، پیشه ساختن، کاری را حرفه و شغل خود قرار دادن، پیشه کردن، برای مثال هر آن کس که او پیشه گیرد دروغ / ستمگاره خوانیمش و بی فروغ (فردوسی - ۷/۴۵۴)
فرهنگ فارسی عمید
جسمی است شفاف که از ذوب کردن شن سفید و سولفات دو سودیم و آهک و بعضی اجسام دیگر در کوره های مخصوص بشکل های مختلف می سازند
فرهنگ لغت هوشیار
در لغت فرس آمده: غیشه گیاهی بود مانند کاه (نسخه: گیاهی بود که ریسمان بافند) رودکی گوید: یار بادت توفیق روزبهی با تو رفیق دولتت باد حریف دشمنت غیشه و مال. در برهان آمده: علفی هم هست که از آن جوال سازند و کاه و سرگین و امثال آن بدان کشند و حصیر هم از آن گیاه بافند، جوال کاه کشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فیشه
تصویر فیشه
سر نره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گیشه
تصویر گیشه
فرانسوی باجه
فرهنگ لغت هوشیار
شته، لیسک حلزون، پروانه کوچکی است که رنگ روی بالهای قدامیش نقره یی و پشت آنها خاکستری است. غنج. این پروانه بشکل کرم کوچک زرد رنگی است که سرو قسمتی از سینه اش سیاه است و آفت درختان سیب و گوجه و آلو و گیلاس و ازگیی و هلو و زرد الو و گلابی میباشد و از برگ این درختان تغذیه مینماید و آنها را بکلی ضایع میکند و از بین میبرد. پس از آنکه رشد غنج کامل شد بصورت اجتماع پیله بسته و در داخل پیله تبدیل به شفیره میشود وپس از 2 تا 3 هفته شفیره تبدیل به پروانه میگردد. برای دفع این آفت باید مرتبا برگهای آفت زده را کندوله کرد و سوزانید. این آفت در اکثر نقاط ایران وجود دارد لیشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عیشه
تصویر عیشه
زیست زندگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیشه
تصویر تیشه
تبر، ابزاری که بدان چوب را میشکافند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیشه
تصویر پیشه
حرفه، کسب، هنر، صنع، صنعت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایشه
تصویر ایشه
خبر چین، جاسوس
فرهنگ لغت هوشیار
قسمی از اندام گیاه که معمولا در زمین فرو رود و وظیفه اش جذب مواد معدنی و آب مورد احتیاج گیاه از زمین است و علاوه بر آن نبات را در محل خود مستقر میداند اصل بیخ، اصل هر چیز بیخ بن، هر یک از تارها و نخهایی که در حاشیه پارچه پرده چادر و مانند اینها آویخته است، اصل و بنیاد هر فعل و آن بر دو قسم است: یا ریشه حقیقی آن است که هیچگاه به تنهایی و باستقلال استعمال نمیشود جز آن که به صیغه فعلی در آید یا با کلمه دیگر ترکیب شود مثلا: ریشه حقیقی فعل گرفتن) گیر (است که به صورتهای ذیل در آید: گیرا گیر گرفت و گیر دار و گیر دستگیره گیره گیرا بگیر. یا ریشه غیر حقیقی آنست که برخلاف ریشه حقیقی بتوان آنرا به تنهایی استعمال کرد مانند: ترس شتاب شکیب جنگ خواب که افعال ترسیدن شتافتن شکیفتن جنگیدن خوابیدن از آنها مشفق شده (قبفهی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آیسه
تصویر آیسه
زنی که حیض نبیند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آیشنه
تصویر آیشنه
جاسوس
فرهنگ لغت هوشیار
آیینه یا آینه آسمان. آیینه آسمان . یا آینه بخت. آیینه بخت یا آینه پیل. آیینه پیل. آیینه پیل یا آینه چرخ. آیینه چرخ یا آینه چینی. آیینه چینی یا آینه خاوری. آیینه خاوری یا آینه دق. آیینه دق یا آینه رومی. آیینه رومی یا آینه زانو. آیینه زانو یا آینه سوزان. آیینه سوزان یاآینه گردان. آیینه ه گردان یا آینه گیتی نما (ی)، جام شراب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آتشه
تصویر آتشه
برق آذرخش
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی کمانه چوب باریکی که روی آن چند رشته چند رشته (غالبا از موی اسب) کشیده و برای نواختن آلات زهی (ویولون ویولونسل کنترباس و مانند آنها) بکار برند
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی گیاه از تیره نعناعیان با گلهای سفید یا گلی برگهای کوچک متقابل بیضوی و نوک تیز بدرازی یک سانتیمتر صعتر سعتر پودینه صحرایی یا آویشن شیرازی یا آویشن کوهی مزرنگوش وحشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیشه
تصویر بیشه
جنگل، جای پر درخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیشه
تصویر نیشه
قسمی از آلو آلوی طبری: (و گر شکم سخت بود سبا ناخ با خرمای هندی و بانشو یا آلو بزرگ سیاه با روغن بادام پخته) نی کوچک، توتک: (زان دل که در او جاه بود ناید تسلیم زان نی که از او نیشه کنی ناید جلاب) (خاقانی. سج. 57)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیشه
تصویر پیشه
حرفه، شغل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آرشه
تصویر آرشه
کمانه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ریشه
تصویر ریشه
اصل، مصدر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گیشه
تصویر گیشه
باجه
فرهنگ واژه فارسی سره