زمین کشاورزی که یک سال در آن زراعت نکرده باشند و از حیث قوه و استعداد برای کشت و زرع و بار آوردن محصول آماده باشد، بارور شدن و میوه دادن درختانی که یک سال درمیان میوه می دهند، از قبیل سیب و آلو، درختی که پس از یک سال میوۀ فراوان بدهد، آمدن، آمدن به وقت و هنگام
زمین کشاورزی که یک سال در آن زراعت نکرده باشند و از حیث قوه و استعداد برای کشت و زرع و بار آوردن محصول آماده باشد، بارور شدن و میوه دادن درختانی که یک سال درمیان میوه می دهند، از قبیل سیب و آلو، درختی که پس از یک سال میوۀ فراوان بدهد، آمدن، آمدن به وقت و هنگام
زمینی که امسال بنوبت خود کاشته نشده. زمین نوبتی. چیمو. ولی. کشخان. کشتخان. کفشن. مرتاحه. - آیش دادن، کشت یک بخش از دو بخش زمین را به سال دیگر گذاشتن، و این برای قوت یافتن زمین باشد
زمینی که امسال بنوبت خود کاشته نشده. زمین نوبتی. چیمو. ولی. کشخان. کشتخان. کفشن. مرتاحه. - آیش دادن، کشت یک بخش از دو بخش زمین را به سال دیگر گذاشتن، و این برای قوت یافتن زمین باشد
زمین را شخم کردن و نا کشته گذاشتن استراحت دادن زمین تا دوباره نیروی باروری خود را باز یابد، زمینی که یک سال نکارند تا قوت گیرد زمین نوبتی. یا دو آیش. آیش کردن زمین یک سال در میان. یا سه یا سه آیش. آیش کردن زمین دو سال در میان، تقسیم کردن زمینهای ده بسه قسمت و هر سال یکی ازین سه قسمت را نا کشته گذاشتن
زمین را شخم کردن و نا کشته گذاشتن استراحت دادن زمین تا دوباره نیروی باروری خود را باز یابد، زمینی که یک سال نکارند تا قوت گیرد زمین نوبتی. یا دو آیش. آیش کردن زمین یک سال در میان. یا سه یا سه آیش. آیش کردن زمین دو سال در میان، تقسیم کردن زمینهای ده بسه قسمت و هر سال یکی ازین سه قسمت را نا کشته گذاشتن
درخشان، آفتاب، عاقل، زیرک، جد بزرگ اشکانیان، از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوان نامدار ایرانی در زمان منوچهر پادشاه پیشدادی که درتیراندازی بسیار توانا بوده است
درخشان، آفتاب، عاقل، زیرک، جد بزرگ اشکانیان، از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوان نامدار ایرانی در زمان منوچهر پادشاه پیشدادی که درتیراندازی بسیار توانا بوده است
میان دو دست فراهم آورده چون از آن دو دایره واری سازند بغل، آن مقدار از گیاه چوب کاغذ و مانند آن که به آغوش توان برداشت بغل: یک آغوش. یا به آغوش کشیدن، در میان دو دست فراهم آوردن بخود چسبانیدن کسی یا چیزی را. یا به (در) آغوش گرفتن
میان دو دست فراهم آورده چون از آن دو دایره واری سازند بغل، آن مقدار از گیاه چوب کاغذ و مانند آن که به آغوش توان برداشت بغل: یک آغوش. یا به آغوش کشیدن، در میان دو دست فراهم آوردن بخود چسبانیدن کسی یا چیزی را. یا به (در) آغوش گرفتن
جسمی دارای روشنایی و گرما که از سوختن چوب و زغال و مانند آن پدید آید. قدما آنرا یکی از عنصرهای بسیط چهار گانه می پنداشتند آذر مق آب، پاره ای از زغال و هیمه افروخته اخگر، شعله، سوز، قهر خشم، دوزخ جهنم، گوگرد احر، تندی تیزی، ایذاء ضرر رسانیدن، غم اندوه سخت، بلا مصیبت، عشق سوزان، عاشق. یا آب بر سرآتش... ریختن
جسمی دارای روشنایی و گرما که از سوختن چوب و زغال و مانند آن پدید آید. قدما آنرا یکی از عنصرهای بسیط چهار گانه می پنداشتند آذر مق آب، پاره ای از زغال و هیمه افروخته اخگر، شعله، سوز، قهر خشم، دوزخ جهنم، گوگرد احر، تندی تیزی، ایذاء ضرر رسانیدن، غم اندوه سخت، بلا مصیبت، عشق سوزان، عاشق. یا آب بر سرآتش... ریختن