آنکه تنور سازد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). تنار. تنوری: مه تنورگر از هجر خود چنانم سوخت که آتش غم او مغز استخوانم سوخت. سیفی (از آنندراج). رجوع به تنور شود
آنکه تنور سازد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). تنار. تنوری: مه تنورگر از هجر خود چنانم سوخت که آتش غم او مغز استخوانم سوخت. سیفی (از آنندراج). رجوع به تنور شود
دهی است از دهستان کربال بخش زرقان شهرستان شیراز واقع در 74000 گزی جنوب خاور زرقان و 7000 گزی راه فرعی بندامیر به خرامه، جلگه و معتدل مالاریایی است، سکنۀ آن 319 تن است، آب آن از رود کر است، محصول آن غلات و برنج و شغل اهالی زراعت وراه آن مالرو است، این قریه را معزآباد هم گویند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)، در دو فرسخ و نیم مشرقی گاوکان است، (فارسنامۀ ناصری گفتار دوم ص 258)
دهی است از دهستان کربال بخش زرقان شهرستان شیراز واقع در 74000 گزی جنوب خاور زرقان و 7000 گزی راه فرعی بنداَمیر به خرامه، جلگه و معتدل مالاریایی است، سکنۀ آن 319 تن است، آب آن از رود کر است، محصول آن غلات و برنج و شغل اهالی زراعت وراه آن مالرو است، این قریه را معزآباد هم گویند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)، در دو فرسخ و نیم مشرقی گاوکان است، (فارسنامۀ ناصری گفتار دوم ص 258)
آنکه صید گور کند، (آنندراج) : چو با گورگیران ندارند زور به پای خود آیند گوران به گور، نظامی (از آنندراج)، گوری الحق دونده بود و جوان گورگیر از پسش چو شیر دوان، نظامی (هفت پیکر ص 73)
آنکه صید گور کند، (آنندراج) : چو با گورگیران ندارند زور به پای خود آیند گوران به گور، نظامی (از آنندراج)، گوری الحق دونده بود و جوان گورگیر از پسش چو شیر دوان، نظامی (هفت پیکر ص 73)
به معنی گوراگور است که زودزود و جلدجلد باشد، (برهان) (آنندراج)، گوراگور و زودزود و به زودی، (ناظم الاطباء)، رجوع به گوراگور شود، نوعی از پرنده هم هست که آن را خرجل می گویند، (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
به معنی گوراگور است که زودزود و جلدجلد باشد، (برهان) (آنندراج)، گوراگور و زودزود و به زودی، (ناظم الاطباء)، رجوع به گوراگور شود، نوعی از پرنده هم هست که آن را خرجل می گویند، (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
ده کوچکی است از دهستان جوانرود بخش پاوۀ شهرستان سنندج واقع در 45000 گزی باختر پاوه، کنار رود خانه سیروان، مرز ایران و عراق. کوهستانی و گرمسیر و دارای 20 تن سکنه است و قشلاق 20خانوار از طایفۀ کوکوئی جوانرود است، راه آن مالروو صعب العبور است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
ده کوچکی است از دهستان جوانرود بخش پاوۀ شهرستان سنندج واقع در 45000 گزی باختر پاوه، کنار رود خانه سیروان، مرز ایران و عراق. کوهستانی و گرمسیر و دارای 20 تن سکنه است و قشلاق 20خانوار از طایفۀ کوکوئی جوانرود است، راه آن مالروو صعب العبور است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
گوهرساز. گوهرشناس. سازنده وصانع گوهر. (بهار عجم) : کسی که گوهر را حکاکی کند یا در رشته کشد. (از بهار عجم) (آنندراج). جواهری و جواهرفروش. (ناظم الاطباء) (از بهار عجم) : سبک شد شبه گشت گوهر گران چنین است خود رسم گوهرگران. نظامی (از بهار عجم)
گوهرساز. گوهرشناس. سازنده وصانع گوهر. (بهار عجم) : کسی که گوهر را حکاکی کند یا در رشته کشد. (از بهار عجم) (آنندراج). جواهری و جواهرفروش. (ناظم الاطباء) (از بهار عجم) : سبک شد شبه گشت گوهر گران چنین است خود رسم گوهرگران. نظامی (از بهار عجم)
نقاش. (تفلیسی) (آنندراج) (از مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). مصور. رسم کننده. (ناظم الاطباء). صورتگر. چهره گشا. نگارنده. (یادداشت مؤلف) : چندان نگار دارد رویش که هر زمان حیران شود نگارگر اندر نگار او. فرخی. با حله ای بریشم ترکیب او سخن با حله ای نگارگر نقش او زبان. فرخی. چو جامۀ نگارگر شود هوا نقطّ زر شود بر او نقای او. منوچهری. نگارگر فلک جادوی بهارآرای بهاری آورد اینک چو صدهزار نگار. مسعودسعد. باد صبا نگارگر بوستان شده ست در بوستان چگونه توان بود بی نگار. امیرمعزی (از آنندراج). نسخۀ چشم و ابرویت پیش نگارگر برم گویمش اینچنین بکش صورت قوس و مشتری. سعدی. ، بت ساز. بتگر: خرد و جان بود نگارپرست تا چنوئی نگارگر باشد. مسعودسعد
نقاش. (تفلیسی) (آنندراج) (از مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). مصور. رسم کننده. (ناظم الاطباء). صورتگر. چهره گشا. نگارنده. (یادداشت مؤلف) : چندان نگار دارد رویش که هر زمان حیران شود نگارگر اندر نگار او. فرخی. با حله ای بریشم ترکیب او سخن با حله ای نگارگر نقش او زبان. فرخی. چو جامۀ نگارگر شود هوا نُقَطّ زر شود بر او نقای او. منوچهری. نگارگر فلک جادوی بهارآرای بهاری آورد اینک چو صدهزار نگار. مسعودسعد. باد صبا نگارگر بوستان شده ست در بوستان چگونه توان بود بی نگار. امیرمعزی (از آنندراج). نسخۀ چشم و ابرویت پیش نگارگر برم گویمش اینچنین بکش صورت قوس و مشتری. سعدی. ، بت ساز. بتگر: خِرَد و جان بود نگارپرست تا چنوئی نگارگر باشد. مسعودسعد