پری. انباشتگی. امتلاء معده. رودل، جمعیت، مقابل پراکندگی و تفرقه: روزگار چندان جمعیت و آکندگی را بتفرقه و پراکندگی رسانید. (تاریخ طبرستان). - آکندگی بازو یا ران و جز آن، گوشتناکی او
پُری. انباشتگی. امتلاء معده. رودِل، جمعیت، مقابل پراکندگی و تفرقه: روزگار چندان جمعیت و آکندگی را بتفرقه و پراکندگی رسانید. (تاریخ طبرستان). - آکندگی بازو یا ران و جز آن، گوشتناکی او
عفونت و بوی ناخوش. (آنندراج). نتن. نتانت. نتونت. تعفن. بدبوئی. گندائی: و شهری که نامش آب گنده باشد صفت ناخوشی و گندگی هست. (فارسنامۀ ابن البلخی چ تهران ص 122). بنده با افکندگی مشاطۀ جاه شه است سیر با آن گندگی هم ناقد مشک ختاست. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 87)
عفونت و بوی ناخوش. (آنندراج). نَتْن. نَتانت. نُتونت. تعفن. بدبوئی. گندائی: و شهری که نامش آب گنده باشد صفت ناخوشی و گندگی هست. (فارسنامۀ ابن البلخی چ تهران ص 122). بنده با افکندگی مشاطۀ جاه شه است سیر با آن گندگی هم ناقد مشک ختاست. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 87)