جدول جو
جدول جو

معنی آگاهاندن - جستجوی لغت در جدول جو

آگاهاندن
آگاه ساختن، آگاه کردن، آگاهی دادن، باخبر کردن
تصویری از آگاهاندن
تصویر آگاهاندن
فرهنگ فارسی عمید
آگاهاندن(کَ مَ شُ دَ)
آگاهانیدن
لغت نامه دهخدا
آگاهاندن
آگاه کردن خبردادن اخبار اعلام
تصویری از آگاهاندن
تصویر آگاهاندن
فرهنگ لغت هوشیار
آگاهاندن((دَ))
آگاهانیدن
تصویری از آگاهاندن
تصویر آگاهاندن
فرهنگ فارسی معین
آگاهاندن
اعلام کردن، مطلع کردن
تصویری از آگاهاندن
تصویر آگاهاندن
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آگاه شدن
تصویر آگاه شدن
باخبر شدن، خبردار شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آگاهاننده
تصویر آگاهاننده
آگاه کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آگاهانیده
تصویر آگاهانیده
آگاه شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آماساندن
تصویر آماساندن
باد دار کردن، پر باد کردن، ورم دار ساختن، سبب تورم شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آگهاندن
تصویر آگهاندن
آگاهاندن، آگاه ساختن، آگاه کردن، آگاهی دادن، باخبر کردن
فرهنگ فارسی عمید
(دَ / دِ)
خبرداده شده
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ رَ / رِ جُ تَ)
آماسانیدن. توریم. تهبیج. احدار
لغت نامه دهخدا
(نَنْ دَ / دِ)
مخبر. منذر. نبی ّ
لغت نامه دهخدا
(کُ / کِ دَ)
آگاهانیدن
لغت نامه دهخدا
(کُ مَ خوا / خا تَ)
اعلام. تنبیه. اذان. تنبئه. اخطار. اشعار. ایذان. ازکان. ایقاظ. تعریف. انهاء. تخبیر. اخبار. انباء. آگاهاندن. آگهانیدن. آگهاندن. مطلع کردن. خبر دادن. تأذّن. اطلاع دادن. مستحضر ساختن. آگاه کردن. تمئنه: بیامدم تا ترا بیاگاهانم. (تاریخ بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
آماهانیده
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ تَ)
آماهانیدن
لغت نامه دهخدا
(لَءْظْ)
ناگاهانیدن. نیاگاهانیدن
لغت نامه دهخدا
(کَ وَ دَ)
آگاهانیدن
لغت نامه دهخدا
تصویری از آماساندن
تصویر آماساندن
آماسانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آگاه شدن
تصویر آگاه شدن
خبر شدن آگاهی یافتن مطلع گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آگاهاننده
تصویر آگاهاننده
خبر کننده اعلام کننده آگاه کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آماهانده
تصویر آماهانده
ایجاد ورم کرده آماهانیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آماهانیدن
تصویر آماهانیدن
آماسانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آگاهانیده
تصویر آگاهانیده
خبر داده شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آگهاندن
تصویر آگهاندن
آگاهانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آماهاندن
تصویر آماهاندن
آماسانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آگاهانده
تصویر آگاهانده
خبر کرده اعلام کرده آگاه کرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آگاهانیدن
تصویر آگاهانیدن
آگاه کردن خبردادن اخبار اعلام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آگهانیدن
تصویر آگهانیدن
آگاهانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آماهانیدن
تصویر آماهانیدن
((دَ))
ایجاد برآمدگی کردن، متورم کردن، آماهانیدن، آماهیدن، آماسانیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پناهاندن
تصویر پناهاندن
اکناف
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آگاهانیدن
تصویر آگاهانیدن
اخطار دادن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آگاهانه
تصویر آگاهانه
عمداً
فرهنگ واژه فارسی سره
آگاه کردن، اخبار، اطلاع دادن، اعلام
متضاد: بی خبرگذاشتن
فرهنگ واژه مترادف متضاد