جدول جو
جدول جو

معنی آژنده - جستجوی لغت در جدول جو

آژنده
آنکه ملاط روی سنگ یا آجر می کشد
تصویری از آژنده
تصویر آژنده
فرهنگ فارسی عمید
آژنده
(ژَ دَ / دِ)
آنکه گل میان دو خشت گسترد، آنکه آجیده و آژده کند
لغت نامه دهخدا
آژنده
آنکه گل و شفته میان دو خشت یا دو سنگ گسترد
تصویری از آژنده
تصویر آژنده
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آغنده
تصویر آغنده
گلولۀ پنبه، پنبۀ زده شده و گلوله کرده برای ریسیدن،
نوعی عنکبوت زهردار، رتیل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آینده
تصویر آینده
زمان بعد از حال، در دستور زبان علوم ادبی فعلی که بر زمان پس از حال دلالت دارد، کسی که از جایی بیاید، آنچه بعد بیاید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آغنده
تصویر آغنده
آکنده، انباشته، برای مثال دل ز مهر جهانیان کنده / وآنگه از مهر دوست آغنده (امیرخسرو - لغتنامه - آغنده)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آکنده
تصویر آکنده
طویله، برای مثال روز به آکنده شدم، یافتم / آخور چون پاتلۀ سفلگان (ابوالعباس ربنجنی - شاعران بی دیوان - ۱۳۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غژنده
تصویر غژنده
خزنده، آنکه روی زمین می خزد، در علم زیست شناسی خزندگان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آکنده
تصویر آکنده
پرکرده شده، انباشته، کنایه از چاق، فربه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غژنده
تصویر غژنده
نشسته راه رونده خزنده، رونده
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه آید آنچه آید، وارد، مستقبل آتی زمان پس از حال. یا آینده و رونده. وارد و صادر کسانی که وارد شوند و کسانی که خارج گردند
فرهنگ لغت هوشیار
خلانیدن سوزن فرو برده، نوعی دوخت جامه و پای پوش که فاصله فرو بردن سوزنها از بخیه قدری بیشتر باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آرنده
تصویر آرنده
آورنده
فرهنگ لغت هوشیار
آکنده آگنده. پنبه پیچیده و گرد کرده برای ریسیدن، نوعی از عنکبوت زهر دار رتیلا رتیل غنده
فرهنگ لغت هوشیار
انباشته پر مملو ممتلی، حشو در نهاده، نهان کرده پوشیده مخفی، مدفون دفین در خاک فرو برده، نگار کرده ملون منقش، مغزدار میان پر، سخت فربه با گوشتی سخت پیچیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آژندن
تصویر آژندن
آژند میان دو خشت یا دو سنگ کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آکنده
تصویر آکنده
((کَ دِ))
انباشته، پر، میان از چیزی پر شده، پوشیده، مخفی، دفن شده، منقش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غژنده
تصویر غژنده
((غَ ژَ دِ))
رونده، خزنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آژندن
تصویر آژندن
((ژَ دَ))
ملاط کشیدن بین دو خشت یا سنگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آینده
تصویر آینده
((یَ دِ))
کسی یا چیزی که می آید، داخل شونده، زمان پس از حال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آژیده
تصویر آژیده
((دِ))
آجیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آغنده
تصویر آغنده
((غَ دِ))
گلوله پنبه، پنبه گلوله کرده برای ریسیدن، نوعی از عنکبوت زهردار، رتیلا، رتیل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آکنده
تصویر آکنده
مملو
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آینده
تصویر آینده
آتیه، آتی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آینده
تصویر آینده
Future
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از آینده
تصویر آینده
futur
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از آینده
تصویر آینده
будущий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از آینده
تصویر آینده
zukünftig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از آینده
تصویر آینده
майбутній
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از آینده
تصویر آینده
przyszły
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از آینده
تصویر آینده
未来的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از آینده
تصویر آینده
futuro
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از آینده
تصویر آینده
futuro
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از آینده
تصویر آینده
futuro
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از آینده
تصویر آینده
toekomstig
دیکشنری فارسی به هلندی