جدول جو
جدول جو

معنی آژانس - جستجوی لغت در جدول جو

آژانس
بنگاهی که به نمایندگی از سوی بنگاه ها و مؤسسات دیگر، خدماتی را انجام می دهد مثلاً آژانس بیمه، آژانس خبری، مؤسسه ای که پس از تلفن مشتری، اتومبیل با راننده در اختیار او قرار می دهد، تاکسی تلفنی
تصویری از آژانس
تصویر آژانس
فرهنگ فارسی عمید
آژانس
نماینده،
- آژانس اخبار، خبرگزاری،
- آژانس معاملات، کارگزاری، (فرهنگستان)
لغت نامه دهخدا
آژانس
اژانس معاملات وماشین، نمایندگی، خبر گذاری
تصویری از آژانس
تصویر آژانس
فرهنگ لغت هوشیار
آژانس
نمایندگی، کارگزار، بنگاه (واژه فرهنگستان)
آژانس خبری: مؤسسه ای که خبر را جمع و منتشر می کند
تصویری از آژانس
تصویر آژانس
فرهنگ فارسی معین
آژانس
بنگاه، کارگزاری، نمایندگی
تصویری از آژانس
تصویر آژانس
فرهنگ واژه فارسی سره
آژانس
شعبه، نمایندگی، عامل، کارگزاری، خبرگزاری
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

گذشت و اغماضی که در جریان کاری با نادیده گرفتن مقررات نسبت به کسی اعمال می کنند، ارفاق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آژان
تصویر آژان
پاسبان، مامور نیروی انتظامی و شهربانی سابق که وظیفه اش حفظ نظم و آرامش شهر است، نگهبان، محافظ، محافظت کننده
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
سپند
لغت نامه دهخدا
تصویری از آژانس معاملاتی
تصویر آژانس معاملاتی
فرانسوی تازی کارگزاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آوانس
تصویر آوانس
فرانسوی پیش پرداخت پیش مزد پیش بها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آژان
تصویر آژان
فرانسوی نماینده کارگزار، پاسبان نماینده کارگزار، پاسبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آژانس خبری
تصویر آژانس خبری
مؤسسه ای که خبر را جمع و منتشر می کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آوانس
تصویر آوانس
ارفاق، امتیاز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آژان
تصویر آژان
نماینده، کارگزار، پاسبان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آژانس معاملات
تصویر آژانس معاملات
بنگاه، کارگزاری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آژانس مسافرتی
تصویر آژانس مسافرتی
گشت گزاری، سفر گذار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آوانس
تصویر آوانس
پیش بها، پیش پرداخت، پیش مزد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آژان
تصویر آژان
پاسبان، کارگزار، نماینده
فرهنگ واژه فارسی سره
پاسبان، پلیس، نماینده، عامل، کارگزار
فرهنگ واژه مترادف متضاد