جدول جو
جدول جو

معنی آپون - جستجوی لغت در جدول جو

آپون
روستا و دره ای با همین نام در سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آرون
تصویر آرون
(پسرانه)
صفت نیک و خصلت پسندیده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آون
تصویر آون
(دخترانه)
آونگ، آویزان، آویخته، نام رشته ای که خوشه انگور و بعضی میوه ها را به آن می بندند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آون
تصویر آون
آونگ، ریسمانی که خوشه های انگور یا میوۀ دیگر را به آن ببندند و از سقف خانه یا دکان یا جای دیگر آویزان کنند که تا زمستان بماند، هر چیز آویخته، آویزان، در علم فیزیک جسم سنگینی که به ریسمان آویزان کنند و حرکتی متناوب به طرفین دارد، پاندول مثلاً آونگ ساعت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آگون
تصویر آگون
نگون، وارون، سراگون، سرنگون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آتون
تصویر آتون
کوره، آتشدان، جای افروختن آتش، جای گداختن شیشه یا آهن، جای پختن سفال یا آجر و گچ، پزاوه، داش، خرد، کوچک، ناچیز مثلاً ده کوره، ناحیه، شهرستان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آپوخ
تصویر آپوخ
زابگر، ضربه به دهان پر از باد برای خارج شدن هوا از آن با صدا، زابغر، زبغر، زنبغل، زنبلغ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آهون
تصویر آهون
رخنه، مجرایی که در زیر زمین باشد، راه زیرزمینی، نقب، سمجه، برای مثال به آهون زدن در زمان شتاب / سبک تر ز ماهی روند اندر آب (اسدی - ۳۴۶)
فرهنگ فارسی عمید
کدبانویی که دخترکان را تعلیم خواندن و دوختن دهد، معلمه، مشیمه، زهدان، بچه دان
لغت نامه دهخدا
پرباد کردن دهان و زدن دست در آن حال از بیرون سوی بر گونه، تا آوازی از میان دو لب برهم آورده برآید، لپق
لغت نامه دهخدا
(آپْ)
از یونانی اپین، اپیون. هپیون. افیون. تریاک به استعمال امروز:
تلخی و شرینیش آمیخته ست
کس نخورد نوش و شکر به آپیون.
رودکی
لغت نامه دهخدا
صفت نیک، خصلت حمیده، خوی خوش:
به آرون او نیست در بوم و رست
جهان را به آرون و آذین بست (کذا)،
عنصری
لغت نامه دهخدا
به معنی آنچنان باشد، چنانکه ایذون به معنی اینچنین است:
تفکر کن یکی در خلقت شاهین و مرغابی
نگویی کز چه معنی راست این ایذون و آن آذون ؟
سنائی،
رجوع به ایدون و اندون و آندون شود
لغت نامه دهخدا
رخنه و راه و مجرائی که زیر زمین کنند، نقب، سمج، سمجه:
حور بهشتی گرش به بیند بی شک
حفره زند تا زمین بیارد آهون،
دقیقی،
به آهون زدن در زمین با شتاب
سبکتر روندی ز ماهی در آب،
اسدی،
بن باره سرتاسر آهون زدند
نگون باره بر روی هامون زدند،
اسدی،
منگر سوی حرام و جز حق مشنو
تا نبرد دزد سوی نقد تو آهون،
ناصرخسرو،
دانه مر این را بخوشه ها در خانه ست
بیخ مر آن را بزیر خاک درآهون،
ناصرخسرو،
سر بفلک برکشیده بی خردی
مردمی و سروری در آهون شد،
ناصرخسرو،
بر راه خلق سوی دگر عالم
یکّی رباط یا یکی آهونی،
ناصرخسرو،
مردم بروز در چاهها و آهونها و کاریزهای کهن میگریختند، (راحهالصدور)،
، دائره، زه، طوقه، حلقه: الحماره، آنچه گردآهون حوض بنهند ... و آن سنگ که صیاد گرد آهون جایگاه خویش بپای کند، (محمود بن عمر ربنجنی)، آبدان:
مشرق بنور صبح سحرگاهان
رخشان بسان طارم زریون است
گوئی میان خیمۀ پیروزه
پر زآب زعفران یکی آهون است،
ناصرخسرو،
، کهف، غار، (برهان)، و در بعض فرهنگها معنی معدن نیز بکلمه داده اند،
لغت نامه دهخدا
مخفف پیرامون
لغت نامه دهخدا
جیحون، آمل، آمو، آموی:
چو از رود آمون گذشت آن سپاه
برآمد هیاهو ز ماهی بماه،
هاتفی،
آن رود که خوشتر است از آمون
بی شبهه که هست رود سیحون،
؟ (از فرهنگها)
لغت نامه دهخدا
نام خدای مصریان قدیم، و کلمه آمین عربی را (که امروز به معنی برآور، روا فرما، استجابت کن است) حدس میزنند که همین آمون باشد، نام چهاردهمین پادشاه یهودا، پسر منسه که در 22 سالگی بسال 642 قبل از میلاد بسلطنت رسید، نام یکی از شهرهای قدیم بمصر علیا
لغت نامه دهخدا
پر، لب ریز، لبالب، مملو، (برهان)
لغت نامه دهخدا
بر وزن و معنی وارون یعنی نگون باشد، چه سراگون سرنگون را گویند، (برهان)، واژون، واژگون، سرنگون، معلق، سراشیب، و ظاهراً این کلمه جز در حال ترکیب مستعمل نیست
لغت نامه دهخدا
تصویری از آمون
تصویر آمون
جیحون، آمل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پون
تصویر پون
نمد زین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آپیون
تصویر آپیون
افیون، تریاک به استعمال امروز
فرهنگ لغت هوشیار
رشته ای که خوشه های انگور و دیگر میوه ها را بدان بندند و از سقف آویزند تا فاسد نشود، هر چیز آویخته معلق، جسم وزینی که حول محوری ثابت حرکت کند مانند پاندول ساعت. یا آونگ الکتریکی (برقی) آلتی است مشکل از گلوله ای سبک وزن (مغزنی آقطی) که بنخی ابریشمین آویخته است پاندول الکتریک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آگون
تصویر آگون
نگون واژگون: سرآگون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آرون
تصویر آرون
صفت نیک، خصلت حمیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آهون
تصویر آهون
رخنه و راه و مجرایی که زیر زمین حفر کنند نقب سمج اهون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آرون
تصویر آرون
صفت نیک، خوی خوش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آهون
تصویر آهون
رخنه، نقب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آگون
تصویر آگون
نگون، واژگون، سرآگون
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آمون
تصویر آمون
پر، مملو، لبالب
فرهنگ فارسی معین
فغان امان
فرهنگ گویش مازندرانی
دنبالچه ی مرغ
فرهنگ گویش مازندرانی
چوپان
فرهنگ گویش مازندرانی
کوهان
فرهنگ گویش مازندرانی
شانه برجسته ی گاو
فرهنگ گویش مازندرانی