معنی آپوخ - فرهنگ فارسی عمید
معنی آپوخ
- آپوخ
- زابگر، ضربه به دهان پر از باد برای خارج شدن هوا از آن با صدا، زابغر، زبغر، زنبغل، زنبلغ
تصویر آپوخ
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با آپوخ
آپیخ
- آپیخ
- پیخال:
همواره بر آپیخ است آن چشم فژا کند
گویی که دو بوم آنجا بر خانه گرفته ست،
عمارۀ مروزی
لغت نامه دهخدا
آپوق
- آپوق
- پرباد کردن دهان و زدن دست در آن حال از بیرون سوی بر گونه، تا آوازی از میان دو لب برهم آورده برآید، لپق
لغت نامه دهخدا
سپوخ
- سپوخ
- نوک، سوراخ، پیکان، مهمیز. (ناظم الاطباء)
کدین گازران. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
آوخ
- آوخ
- آه، وای، آوه، آواه، دریغ، دریغا، افسوس، برای مِثال جهان دست جفا بگشاد آوخ / وفا را زور بازویی نمانده ست (خاقانی - ۷۴۸)
فرهنگ فارسی عمید
پوخ
- پوخ
- سرگین آدمی و لفظ ترکی است. (غیاث) ، بیهوده. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
آوخ
- آوخ
- نام کوهی است بسرحد غربی ایران، میان لادین و مرغاب، نزدیک کوه ماهی هلانه و کوه مورشهیدان
لغت نامه دهخدا