جدول جو
جدول جو

معنی آویش - جستجوی لغت در جدول جو

آویش
دم کرده ی آویشن برای رفع سرماخوردگی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آویز
تصویر آویز
(دخترانه)
هر چیز کوچک و قیمتی که به عنوان گردنبند، گوشواره، دستبند می آویزند، گلی زینتی به شکل زنگوله و قرمز رنگ
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آوین
تصویر آوین
(دخترانه)
عشق
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آوید
تصویر آوید
(پسرانه)
مشتاق و خواهان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آویر
تصویر آویر
(پسرانه)
آتش
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آلیش
تصویر آلیش
(دخترانه)
شعله، شعله گیر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آویشن
تصویر آویشن
(دخترانه)
گیاهی علفی و معطر از خانواده نعناع با شاخه های فراوان و گلهای سفید یا صورتی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آویشه
تصویر آویشه
(دخترانه)
آویشن،گیاهی علفی و معطر از خانواده نعناع با شاخه های فراوان و گلهای سفید یا صورتی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از لویش
تصویر لویش
لبیش، تکۀ ریسمانی که بر سر چوب بسته شده و هنگام نعل کردن اسب لب او را در حلقۀ ریسمان می گذارند و می پیچند تا آرام بایستد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آویشن
تصویر آویشن
گیاهی علفی، خودرو، معطر با برگ های کوچک و ساقۀ کوتاه که مصرف خوراکی دارد مثلاً آویشن کوهی، آویشن شیرازی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گویش
تصویر گویش
لهجۀ خاصی از یک زبان، گفتن، گفتار، کلام، سخن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آگیش
تصویر آگیش
آگیشیدن، پسوند متصل به واژه به معنای آگیشنده، برای مثال پای آ گیش، توشۀ جان خویش از او بربای / پیش کآیدت مرگ پای آ گیش (رودکی - ۵۰۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خویش
تصویر خویش
کسی که با شخص بستگی و نسبت دارد، خویشاوند، برای مثال چنان شرم دار از خداوند خویش / که شرمت ز بیگانگان است و «خویش» (سعدی۱ - ۱۰۶)، ضمیر مشترک برای اول شخص، دوم شخص و سوم شخص مفرد و جمع، خود، خویشتن، برای مثال برادر که در بند «خویش» است، نه برادر و نه خویش است (سعدی - ۱۰۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آویز
تصویر آویز
آنچه از چیز دیگر آویخته شده باشد، زیورآلاتی مانند گوشواره، گردن بند، دستبند و امثال آن، آویخته شده، بن مضارع آویختن،
پسوند متصل به واژه به معنای آویزنده مثلاً دست آویز، دل آویز، گلاویز،
پسوند متصل به واژه به معنای آویخته شده مثلاً حلق آویز، جنگ، پیکار، نبرد، برای مثال غمین گشت و آهنگ آویز کرد / از آن پس که از جنگ پرهیز کرد (فردوسی۲ - ۴۲۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کویش
تصویر کویش
ظرفی که در آن شیر گاو را می دوشیدند، ظرف ماست یا دوغ، گاودوش، گاودوشه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آویزش
تصویر آویزش
پیوستگی، بستگی، آویختگی، آویخته بودن، درآویختگی در جنگ
فرهنگ فارسی عمید
(شَ / شِ)
آویشن. سعتر:
آویشه خوری چو نیم مثقال
بیرون برد از تن تو بلغم
نیکو بود از برای معده
قوت یابد از او جگر هم
فارغ کندت ز درد سینه
تشویش سپرز را کند کم.
یوسفی طبیب
لغت نامه دهخدا
(شَ)
صعتر. سعتر. آویشه. آویش. اوشه. اوشن. یوشن. پودنۀ برّی. پودینۀ صحرائی. پودنۀ کوهی. زلف شاهدان:
چه کنی دنیا بی دین و خرد زیراک
خوش نباشد بی نان ترّه و آویشن.
ناصرخسرو.
اکنون نچرد گوزن در صحرا
جز سنبل و کرویا و آویشن.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
جسمی دارای روشنایی و گرما که از سوختن چوب و زغال و مانند آن پدید آید. قدما آنرا یکی از عنصرهای بسیط چهار گانه می پنداشتند آذر مق آب، پاره ای از زغال و هیمه افروخته اخگر، شعله، سوز، قهر خشم، دوزخ جهنم، گوگرد احر، تندی تیزی، ایذاء ضرر رسانیدن، غم اندوه سخت، بلا مصیبت، عشق سوزان، عاشق. یا آب بر سرآتش... ریختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خویش
تصویر خویش
خوداو، شخص، خویشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رویش
تصویر رویش
عمل روییدن نمو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کویش
تصویر کویش
ظرف دوغ و ماست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گویش
تصویر گویش
کلام، سخن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بویش
تصویر بویش
بوئیدن و احساس بو کردن
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی گیاه از تیره نعناعیان با گلهای سفید یا گلی برگهای کوچک متقابل بیضوی و نوک تیز بدرازی یک سانتیمتر صعتر سعتر پودینه صحرایی یا آویشن شیرازی یا آویشن کوهی مزرنگوش وحشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آلیش
تصویر آلیش
ترکی داد و ستد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آگیش
تصویر آگیش
درترکیب بمعنی آگیشنده آید: پای آگیش (بپای آویز پای پیچ)
فرهنگ لغت هوشیار
در کلمات مرکب بمعنی آویزنده آید: دست آویز دل آویز گلاویز، منشور و غیر آن از بلور و مانند آن که بر جارها و لاله ها و چلچراغها آویزند برای زینت، آنچه از احجار کریمه مانند الماس و زمرد و غیره بر حلقه گوشواره آویزند، جنگ پیکار نبرد. یا آویز و گریز. جنگ کردن در حال عقب نشینی جنگ و گریز، منگوله شرابه پش فش، گیاهی از تیره موردیها جزو جدا گلبرگها که بطور زینتی کاشته میشود و گل آن برنگ قرمز و بشکل زنگ است گل آویز گل گوشواره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آویزش
تصویر آویزش
عمل آویختن، علقه علاقه تعلق پیوستگی، جنگ نبرد مبارزه
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی گیاه از تیره نعناعیان با گلهای سفید یا گلی برگهای کوچک متقابل بیضوی و نوک تیز بدرازی یک سانتیمتر صعتر سعتر پودینه صحرایی یا آویشن شیرازی یا آویشن کوهی مزرنگوش وحشی
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی گیاه از تیره نعناعیان با گلهای سفید یا گلی برگهای کوچک متقابل بیضوی و نوک تیز بدرازی یک سانتیمتر صعتر سعتر پودینه صحرایی یا آویشن شیرازی یا آویشن کوهی مزرنگوش وحشی
فرهنگ لغت هوشیار
((شَ))
گیاهی است معطر و صحرایی با گل های سفید و برگ های کوچک شبیه نعناع. آویشم، آویشه، آویشنه یا آوشن هم گویند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آفیش
تصویر آفیش
آگهی نامه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گویش
تصویر گویش
لهجه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رویش
تصویر رویش
رشد
فرهنگ واژه فارسی سره