نوعی گیاه از تیره نعناعیان با گلهای سفید یا گلی برگهای کوچک متقابل بیضوی و نوک تیز بدرازی یک سانتیمتر صعتر سعتر پودینه صحرایی یا آویشن شیرازی یا آویشن کوهی مزرنگوش وحشی
نوعی گیاه از تیره نعناعیان با گلهای سفید یا گلی برگهای کوچک متقابل بیضوی و نوک تیز بدرازی یک سانتیمتر صعتر سعتر پودینه صحرایی یا آویشن شیرازی یا آویشن کوهی مزرنگوش وحشی
رفتن، مقابل آمدن، دور شدن از شخص یا جای مورد اشاره، ارسال شدن، سزاوار بودن، رسیدن به شخص یا جای مورد اشاره مثلاً به رفت منزل، پیمودن، طی کردن، روان شدن، روان بودن مثلاً خون رفتن، آغاز کردن مطلب مثلاً برویم سر اصل مطلب، واقع شدن، صورت پذیرفتن، اتفاق افتادن، از دنیا رفتن، درگذشتن، فوت کردن، قطع شدن مثلاً اگر سرش«برود» نمازش نمی رود، از جریان افتادن، قطع شدن جریان مثلاً برق رفت، در آستانۀ انجام گرفتن کاری مثلاً توپ می رفت که گل بشود، خوردن یا نوشیدن چیزی مثلاً یک شیشه نوشابه را یک نفس می رفت، انجام دادن حرکت ورزشی مثلاً روپایی رفتن، بارفیکس رفتن، درازنشست رفتن، شنا رفتن، گذشتن، ساییده شدن، از دست دادن مثلاً وقتی ورشکست شدم همۀ پول هایم رفت، داخل شدن مثلاً سوزن رفت توی دستم، بیان شدن، گفته شدن مثلاً ذکر خیر شما می رفت، شبیه بودن مثلاً حلال زاده به دایی اش می رود!، قربان رفتن مثلاً قدرت خدا را بروم، به اتمام رسیدن، برای مثال برق یمانی بجست بادبهاری بخاست / طاقت مجنون برفت خیمۀ لیلی کجاست (سعدی۲ - ۳۳۱)، رفتار کردن، عمل کردن مثلاً به روش خود می رفت
رَفتَن، مقابلِ آمدن، دور شدن از شخص یا جای مورد اشاره، ارسال شدن، سزاوار بودن، رسیدن به شخص یا جای مورد اشاره مثلاً به رفت منزل، پیمودن، طی کردن، روان شدن، روان بودن مثلاً خون رفتن، آغاز کردن مطلب مثلاً برویم سر اصل مطلب، واقع شدن، صورت پذیرفتن، اتفاق افتادن، از دنیا رفتن، درگذشتن، فوت کردن، قطع شدن مثلاً اگر سرش«برود» نمازش نمی رود، از جریان افتادن، قطع شدن جریان مثلاً برق رفت، در آستانۀ انجام گرفتن کاری مثلاً توپ می رفت که گُل بشود، خوردن یا نوشیدن چیزی مثلاً یک شیشه نوشابه را یک نفس می رفت، انجام دادن حرکت ورزشی مثلاً روپایی رفتن، بارفیکس رفتن، درازنشست رفتن، شنا رفتن، گذشتن، ساییده شدن، از دست دادن مثلاً وقتی ورشکست شدم همۀ پول هایم رفت، داخل شدن مثلاً سوزن رفت توی دستم، بیان شدن، گفته شدن مثلاً ذکر خیر شما می رفت، شبیه بودن مثلاً حلال زاده به دایی اش می رود!، قربان رفتن مثلاً قدرت خدا را بروم، به اتمام رسیدن، برای مِثال برق یمانی بجست بادبهاری بخاست / طاقت مجنون برفت خیمۀ لیلی کجاست (سعدی۲ - ۳۳۱)، رفتار کردن، عمل کردن مثلاً به روش خود می رفت
درمنه، گیاهی بیابانی و خودرو دارای ساقۀ راست و سخت، برگ های ریز و بریده و پوشیده از کرک های سفید و گل های خوشه ای سرخ یا زرد رنگ که بلندیش تا نیم متر می رسد و آب و شیرۀ تلخ آن در طب به کار می رود، درمنۀ ترکی، شیح، علف جاروب، ورک، یوشن، خنجک
درمنه، گیاهی بیابانی و خودرو دارای ساقۀ راست و سخت، برگ های ریز و بریده و پوشیده از کرک های سفید و گل های خوشه ای سرخ یا زرد رنگ که بلندیش تا نیم متر می رسد و آب و شیرۀ تلخ آن در طب به کار می رود، درمنۀ ترکی، شِیح، عَلَف جاروب، وَرَک، یوشن، خنجک
تابان، تابناک، درخشان، افروخته، مقابل تاریک، جایی که نور به آن می تابد، کنایه از واضح و آشکار، روش، روشان، کنایه از آگاه، بصیر، برای مثال شب مردان خدا روز جهان افروز است / روشنان را به حقیقت شب ظلمانی نیست (سعدی۲ - ۶۳۶)
تابان، تابناک، درخشان، افروخته، مقابلِ تاریک، جایی که نور به آن می تابد، کنایه از واضح و آشکار، روش، روشان، کنایه از آگاه، بصیر، برای مِثال شب مردان خدا روز جهان افروز است / روشنان را به حقیقت شب ظلمانی نیست (سعدی۲ - ۶۳۶)
صعتر. سعتر. آویشه. آویش. اوشه. اوشن. یوشن. پودنۀ برّی. پودینۀ صحرائی. پودنۀ کوهی. زلف شاهدان: چه کنی دنیا بی دین و خرد زیراک خوش نباشد بی نان ترّه و آویشن. ناصرخسرو. اکنون نچرد گوزن در صحرا جز سنبل و کرویا و آویشن. ناصرخسرو
صعتر. سعتر. آویشه. آویش. اوشه. اوشن. یوشن. پودنۀ برّی. پودینۀ صحرائی. پودنۀ کوهی. زلف شاهدان: چه کنی دنیا بی دین و خرد زیراک خوش نباشد بی نان ترّه و آویشن. ناصرخسرو. اکنون نچرد گوزن در صحرا جز سنبل و کرویا و آویشن. ناصرخسرو
آنکه با دیگری بیامیزد و بنشیند با وی و بخورد طعام وی را. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). آنکه بنزد کس آید و بر سفرۀ او نشیند و با وی طعام خورد. (از اقرب الموارد)
آنکه با دیگری بیامیزد و بنشیند با وی و بخورد طعام وی را. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). آنکه بنزد کس آید و بر سفرۀ او نشیند و با وی طعام خورد. (از اقرب الموارد)
سینه، دل شب بمعنی نصفه شب خفتان، سلاحی باشد غیرزره، تمام از حلقه است و جوشن حلقه و تنگه آهن هم باشد خفتان، سلاحی باشد غیرزره، تمام از حلقه است و جوشن حلقه و تنگه آهن هم باشد
سینه، دل شب بمعنی نصفه شب خفتان، سلاحی باشد غیرزره، تمام از حلقه است و جوشن حلقه و تنگه آهن هم باشد خفتان، سلاحی باشد غیرزره، تمام از حلقه است و جوشن حلقه و تنگه آهن هم باشد
نوعی گیاه از تیره نعناعیان با گلهای سفید یا گلی برگهای کوچک متقابل بیضوی و نوک تیز بدرازی یک سانتیمتر صعتر سعتر پودینه صحرایی یا آویشن شیرازی یا آویشن کوهی مزرنگوش وحشی
نوعی گیاه از تیره نعناعیان با گلهای سفید یا گلی برگهای کوچک متقابل بیضوی و نوک تیز بدرازی یک سانتیمتر صعتر سعتر پودینه صحرایی یا آویشن شیرازی یا آویشن کوهی مزرنگوش وحشی