جدول جو
جدول جو

معنی آوری - جستجوی لغت در جدول جو

آوری
صاحب یقین، با ایمان، معتقد، گرویده، برای مثال کسی کاو به محشر بود آوری / ندارد به کس کینه و داوری (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۱۰۶)
تصویری از آوری
تصویر آوری
فرهنگ فارسی عمید
آوری(وَ)
در استخوان آوری، بارآوری، بخت آوری، بیخ آوری، تناوری، جان آوری، خارآوری، خطآوری، دل آوری، دنبه آوری، دین آوری، ریش آوری، زبان آوری، زورآوری، سروآوری، سودآوری، شتاب آوری، کین آوری، گندآوری ونظائر آن به معنی آوردن و آوریدن باشد:
میان را ببستی بکین آوری
بایران نکردی کسی سروری.
فردوسی.
یکی سرو فرمود کشتن بدست
بدین آوری راه پیشین ببست.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
آوری
در بعضی کلمات مرکب معنی دارندگی و صاحبیت دهد: بخت آوری پرند آوری جاناوری
فرهنگ لغت هوشیار
آوری((وَ))
باورمند، معتقد، یقین، درست، ایمان، باور
تصویری از آوری
تصویر آوری
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آویر
تصویر آویر
(پسرانه)
آتش
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سوری
تصویر سوری
(دخترانه)
سرخ رو، نام دختر اردوان پنجم، گل سرخ
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حوری
تصویر حوری
(دخترانه)
حور (عربی) + ی (فارسی)، زن زیبای بهشتی، زن زیبا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از توری
تصویر توری
(دخترانه)
گیاهی درختچه ای و زینتی از خانواده حنا که گلهای خوشه ای بنفش و تاج گسترده دارد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آوریل
تصویر آوریل
ماه چهارم تقویم میلادی بین ماه مارس و مه
فرهنگ فارسی عمید
آبریز
لغت نامه دهخدا
تصویری از آگوری
تصویر آگوری
آجوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آوای
تصویر آوای
آواه، آوه، آوخ خ
فرهنگ لغت هوشیار
مرخم آوردن، کوشیدن بجنگ نبرد ناورد کارزار، میدان جنگ آوردگاه، در بعضی کلمات مرکب بمعنی (آورده) است: آب آورد باد آورد بزم آورد راه آورد ره آورد
فرهنگ لغت هوشیار
قسمی جامه ابریشمین ستبر که مردان از آن لباده عبا و سرداری میکردند و زنان از آن یل و نیم تنه و مانند آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آشوری
تصویر آشوری
منسوب به آشور هر چیز مربوط و متعلق به آشور، از مردم آشور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آوجی
تصویر آوجی
منسوب به آوه از مردم آوه (آوج)
فرهنگ لغت هوشیار
سرخ رگی که در انسان از بطن چپ قلب خارج شود و آن تنه اصلی و عمومی سرخرگهای دیگر بدنست و بدو قسمت سینه یی و شکمی تقسیم گردد و خون روشن (اکسیژن دار) در آن جاریاست بزرگ سرخ رگ بدن ام الشرائین آورت آورطی ارطی. فرهنگستان این کلمه را در برابر انتخاب کرده است
فرهنگ لغت هوشیار
سرخ رگی که در انسان از بطن چپ قلب خارج شود و آن تنه اصلی و عمومی سرخرگهای دیگر بدنست و بدو قسمت سینه یی و شکمی تقسیم گردد و خون روشن (اکسیژن دار) در آن جاریاست بزرگ سرخ رگ بدن ام الشرائین آورت آورطی ارطی. فرهنگستان این کلمه را در برابر انتخاب کرده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آورث
تصویر آورث
سروناز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آوره
تصویر آوره
گذرگاه آب معبر آب آبراهه ابره ظهاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آورس
تصویر آورس
فرانسوی رگبار
فرهنگ لغت هوشیار
کلانرگ مامرگ فرانسوی بزرگ سرخرگ سرخ رگی که در انسان از بطن چپ قلب خارج شود و آن تنه اصلی و عمومی سرخرگهای دیگر بدنست و بدو قسمت سینه یی و شکمی تقسیم گردد و خون روشن (اکسیژن دار) در آن جاریاست بزرگ سرخ رگ بدن ام الشرائین آورت آورطی ارطی. فرهنگستان این کلمه را در برابر انتخاب کرده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آورید
تصویر آورید
آورود ارود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آوریز
تصویر آوریز
آبریز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آوریل
تصویر آوریل
ماه چهارم از تقویم فرنگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوری
تصویر بوری
عمل بور شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آوریل
تصویر آوریل
چهارمین ماه از سال میلادی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دوری
تصویر دوری
هجران
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آبری
تصویر آبری
اکونومی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قوری
تصویر قوری
غوری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فوری
تصویر فوری
بی درنگ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آورس
تصویر آورس
بیزار، رگ بار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آورث
تصویر آورث
سروناز
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آخری
تصویر آخری
پسین، دیگر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از غوری
تصویر غوری
قوری
فرهنگ واژه فارسی سره