جدول جو
جدول جو

معنی آنکارته - جستجوی لغت در جدول جو

آنکارته
فرانسوی سر به سر زبانزد منگیا (قمار)
تصویری از آنکارته
تصویر آنکارته
فرهنگ لغت هوشیار
آنکارته
سرب هسر
تصویری از آنکارته
تصویر آنکارته
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آشکاره
تصویر آشکاره
آشکار، آشکارا، پدیدار، پیدا، نمایان، برای مثال فرصت شمر طریقۀ رندی که این نشان / چون راه گنج بر همه کس آشکاره نیست (حافظ - ۱۶۳)
فرهنگ فارسی عمید
(شْ / شِ رَ / رِ)
آشکار. آشکارا. پدید. هویدا. پیدا. ظاهر. معلوم: و سختی بعالم آشکاره گشت. (تاریخ سیستان).
گل عاشق شه است و چو دیدار او بدید
گشت آشکاره از دل راز نهان گل.
مسعودسعد.
فرصت شمر طریقۀ رندی که این نشان
چون راه گنج بر همه کس آشکاره نیست.
حافظ.
، علن:
یکی نام گفتی مر او را پدر
نهانی دگر آشکاره دگر.
فردوسی.
، متجاهر. متجاسر:
دزدیست آشکاره که نستاند
جز باغ و حایط و زر و ابکاره.
ناصرخسرو.
- آشکاره شدن، اعلان شدن. ظهور: و محبت امیربا جعفر اندر دل مردمان جایگیر دید و شعار او آشکاره. (تاریخ سیستان).
- آشکاره کردن، فاش کردن. افشا کردن. افشاء. (زوزنی). تشهیر:
ز باده خوردن پنهان ملول شد حافظ
ببانگ بربط و نی رازش آشکاره کنم.
حافظ.
- آشکاره کردن اسلام، اعلای کلمه آن:
نوشته نام سلطان بر مناره
شده زو دین اسلام آشکاره.
(ویس و رامین).
- به آشکاره، علناً. جهراً. بالعلانیه. علانیهً. فاش. جهاراً:
نه هرکه هست سخن گوی هم سخن دانست
به آشکاره همی گویم این نه پنهانی.
کمال اسماعیل.
و آشکاره به تمام معانی آشکار و آشکارا آمده است
لغت نامه دهخدا
(نَ)
ناکافته. ناکفته. ناکفیده. مقابل کافته. رجوع به کافته و کفته شود
لغت نامه دهخدا
ناکاسته. بی عیب ونقص. کامل. مقابل کاسته. رجوع به کاسته شود
لغت نامه دهخدا
(نَ رَ / رِ)
ناکار. بیکار. (فرهنگ لغات شاهنامۀ ولف ص 255). مربوط به فرهنگ لغات شاهنامه است، بی قیمت. بی ارزش. (فرهنگ خطی). بی قدر. ناکس. بی کاره. بی فایده. بی حاصل. ناچیز. (ناظم الاطباء). نابه کار
لغت نامه دهخدا
تصویری از آشکاره
تصویر آشکاره
آشکارآشکارا، هویدا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نکاره
تصویر نکاره
بیکاره، بی فایده، بی حاصل، ناچیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آشکاره
تصویر آشکاره
((شُ یا ش ِ رِ))
پیدا، معلوم، آشکارا
فرهنگ فارسی معین