آنکه تنور سازد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). تنار. تنوری: مه تنورگر از هجر خود چنانم سوخت که آتش غم او مغز استخوانم سوخت. سیفی (از آنندراج). رجوع به تنور شود
آنکه تنور سازد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). تنار. تنوری: مه تنورگر از هجر خود چنانم سوخت که آتش غم او مغز استخوانم سوخت. سیفی (از آنندراج). رجوع به تنور شود
به معنی گوراگور است که زودزود و جلدجلد باشد، (برهان) (آنندراج)، گوراگور و زودزود و به زودی، (ناظم الاطباء)، رجوع به گوراگور شود، نوعی از پرنده هم هست که آن را خرجل می گویند، (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
به معنی گوراگور است که زودزود و جلدجلد باشد، (برهان) (آنندراج)، گوراگور و زودزود و به زودی، (ناظم الاطباء)، رجوع به گوراگور شود، نوعی از پرنده هم هست که آن را خرجل می گویند، (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء)