جدول جو
جدول جو

معنی آنوال - جستجوی لغت در جدول جو

آنوال
بنگرید به انوال
تصویری از آنوال
تصویر آنوال
فرهنگ لغت هوشیار
آنوال
دهشمندان، دهش ها، سالانه
تصویری از آنوال
تصویر آنوال
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نوال
تصویر نوال
(دخترانه)
عطا، بخشش، بهره، نصیب
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نوال
تصویر نوال
عطا، بهره، نصیب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منوال
تصویر منوال
اسلوب، روش، نورد، دستگاه بافندگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آنوفل
تصویر آنوفل
پشۀ ناقل بیماری مالاریا که بیشتر در کناره های آب های راکد و باتلاق ها یافت می شود، پشۀ مالاریا
فرهنگ فارسی عمید
بزرگترین جزیره مجمعالجزایر بحرین در خلیج فارس، و آن را بحرین نیز گویند، بطول 50هزار و عرض 17هزار گز، و مرکز و بندر آن مینابه است، سکنۀ آن 115000 تن باشد، مروارید و خرما و لاک و کاسۀ سنگ پشت و کف دریا و میگو از صادرات آن است و انار و انجیر و زردآلو و شفتالو و مرکبات فراوان دارد، در دوفرسنگی این شهر معدن نفت ذیقیمتی است که یکی از غنی ترین معادن نفت دنیا بشمار می آید
لغت نامه دهخدا
(اَنْ)
جمع واژۀ نول. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(مِنْ)
نورد. (دهار). بروک جولاهه. ج، مناویل. (مهذب الأسماء). نورد بافنده و آن چوبی باشد مدور. (منتهی الارب). چوبی باشد که جولاهگان هر قدر جامه بافته میشود بر آن پیچند. (آنندراج). نورد جولاهگان و نورد. یقال: هم علی منوال واحد، ایشان بر یک نوردند در خوی و جز آن. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، جولاه. (ناظم الاطباء). خودجولاه را نیز گویند. (از اقرب الموارد) ، سزاواری. یقال: منوالک ان تفعل کذا، ای ینبغی لک وحقک. (منتهی الارب) (ناظم الأطباء) ، وجه. نسق. اسلوب. (اقرب الموارد). طرز. طور. طریقه و دستور و ترتیب نهاد و خوی. (ناظم الاطباء). لاادری علی ان منوال هو، ای علی ای وجه هو. افعل علی هذا المنوال، یعنی بر این روش و اسلوب. (از اقرب الموارد) : هر طایفه بر حسب معتقد خود تقریر کردند هم برآن منوال بی تغییر و تصرف در قلم آورد. (رشیدی). گرگ نیز هم بر این منوال فصلی بگفت. (کلیله و دمنه).
کسوت عدل ملک با کسوت عدل عمر
در طراز دادورزی بر یکی منوال باشد.
سوزنی.
سنگ و تیر بر منوال تگرگ بر ایشان ریزان کردند. (جهانگشای جوینی). رجوع به منواع شود، قماش و بافتگی، نوردیدگی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از آنوفل
تصویر آنوفل
فرانسوی لرز پشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آشوال
تصویر آشوال
فرانسوی نهادک زبانزدی درمنگیا (قمار)
فرهنگ لغت هوشیار
بر باف نورد بافنده، بر بست روش روند دستگاه بافندگی جولاهه نورد بافنده چوبی است مدور و طولانی بشکل استوانه که هر قدر پارچه بافته شود بر آن پیچند، روش اسلوب شیوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوال
تصویر نوال
بخشش، عطا، دهش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوال
تصویر نوال
((نَ))
دهش، بخشش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منوال
تصویر منوال
((مِ))
روش، طریقه، دستگاه بافندگی جولاه، جمع مناویل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آشوال
تصویر آشوال
نهادک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آنوفل
تصویر آنوفل
لرزپشه
فرهنگ واژه فارسی سره
آیین، راه، روال، روش، روند، سیاق، شیوه، طرز، طریق، نهج، وجه، نورد، دستگاه بافندگی، جولاهه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بهره، دهش، عطا، نصیب
فرهنگ واژه مترادف متضاد