جدول جو
جدول جو

معنی آند - جستجوی لغت در جدول جو

آند
قطب مثبت باتری الکتریکی و مانند آنه، جریان برق
تصویری از آند
تصویر آند
فرهنگ فارسی عمید
آند((نُ دْ))
مسیری که جریان برق مثبت طی می کند تا در قطب منفی وارد الکترولیت شود. اصطلاحاً قطب مثبت
فرهنگ فارسی معین
آند
فراز
تصویری از آند
تصویر آند
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آندیا
تصویر آندیا
(دخترانه)
نام همسر بابلی اردشیر درازدست پادشاه هخامنشی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آندون
تصویر آندون
مقابل ایدون، آنجا، آن سوی، برای مثال خواسته چونان دهد که گویی بستد / روی گه ایدون کند ز شرم گه آندون (فرخی - ۲۸۹)، مقابل ایدون، آنگاه، آن زمان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آندوکارد
تصویر آندوکارد
پرده ای که دیوارۀ قلب را از داخل می پوشاند
فرهنگ فارسی عمید
(دَ)
اندن. چنانکه آنیدن (انیدن) ، پس از مفرد امر حاضر درآید و مصدر را متعدی سازد: ایستاندن. پوشاندن. جهاندن. خنداندن. خوراندن. خیزاندن. دواندن. کشاندن. گیراندن
لغت نامه دهخدا
(رُ خِ)
آندروماک (تریاک). نام سرپزشک نرن، عظیم روم (54-68 میلادی). و تریاق یا تریاق فاروق منسوب بدوست. و تریاق مترودیطوس نیز همانست
لغت نامه دهخدا
آنجا، مقابل ایدون، اینجا:
راه تو زی خیر و شرّ هر دو گشاده ست
خواهی ایدون گرای و خواهی آندون،
ناصرخسرو،
، بدانسوی، بدان جهت:
خواسته چونان دهد که گوئی بستد
روی گه ایدون کند ز شرم گه آندون،
فرخی،
، چنان، مقابل ایدون، چنین، صاحب فرهنگ منظومه گفته است:
مثل آندون چنان، چنین ایدون
آگه آژیر بودن از چه و چون،
، آنگاه، آن زمان، آن دم، (جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
تصویری از آود
تصویر آود
کج، منحنی، معوج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بند
تصویر بند
فاصله میان دو عضو که آن را بعربی مفصل گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آگند
تصویر آگند
انباشتن آگندن، در کلمات مرکب بمعنی آگنده آید: جگر آگند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آندانت
تصویر آندانت
آهسته و روان ملایم معتدل، حالت حرکتی معتدل
فرهنگ لغت هوشیار
پسوند تعدیه فعل لازم و آن باخر ریشه دستوری (دوم شخص مفرد امر حاضر) پیوندد: خند - اندن جه - اندن دو - اندن، در صورتیکه باخر مفرد امر حاضر از فعل متعدی پیوندد دال بر وادار کردن کسی است بعملی: خور - اندن پوش - اندن کش - اندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آندیو
تصویر آندیو
فرانسوی کاسنی فرنگی کاسنی فرنگی
فرهنگ لغت هوشیار
آنجا مقابل ایدون اینجا، بدان سوی بدان جهت، چنان مقابل ایدون چنین، آنگاه آن زمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آندو کارد
تصویر آندو کارد
فرانسوی دل پرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آندو کاردیت
تصویر آندو کاردیت
فرانسوی دل پرده تب از بیماریها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آندو سکوپی
تصویر آندو سکوپی
فرانسوی اندرونه بینی
فرهنگ لغت هوشیار
درونی ترین لایه از سه لایه زاینده اولیه جنین جانور که بخشی از لوله گوارش و ریه ها و ساختارهای مربوط از آن پدید آید، درونی ترین لایه پوست که مانند غلافی بافت آوندی ریشه ها و برخی ساقه ها را در برگیرد، درون پوست (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
((دُ تُ))
سمی که در باکتری وجود دارد و تنها پس از تجزیه یا مردن یا متلاشی شدن یاخته باکتریایی آزاد می شود، درون زهرابه (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آندوسپرم
تصویر آندوسپرم
((دُ پِ))
قسمتی از بذر که مواد غذایی مورد نیاز جنین را تأمین کند، خورش (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آندوسکوپی
تصویر آندوسکوپی
((دُ سْ کُ))
معاینه مجراها و حفره های داخلی بدن با درون بین (آندوسکوپ)، درون بینی (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آندون
تصویر آندون
آن جا، بدان سوی، بدان جهت، آنچنان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آندانت
تصویر آندانت
به آرامی، به آهستگی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آندوسکوپی
تصویر آندوسکوپی
اندرونه بینی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قند
تصویر قند
کند
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آوند
تصویر آوند
دلیل، ظرف
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آفند
تصویر آفند
حمله، هجوم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بند
تصویر بند
ماده قانونی، پاراگراف، جزء، سد، Article
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زند
تصویر زند
شرح، تفسیر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آندوکارد
تصویر آندوکارد
دلپرده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آندوکاردیت
تصویر آندوکاردیت
دل پرده تب
فرهنگ واژه فارسی سره
روستایی از شهرستان رامسر
فرهنگ گویش مازندرانی
رعدآسا، بادی
دیکشنری اردو به فارسی