شاید از ’زن’ بمعنی زننده و ’آف’ بمعنی آب باشد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). و زمینهای ترابنده که به زبان خوارزم زناف گویند و بخار پالیزه های تره چون کرنب و سیر و باقلی و مانند آن. (ذخیرۀ خوارزمشاهی، یادداشت ایضاً). و هوا نیک صافی باشد که هیچ چیزغریب با وی آمیخته نباشد چون بخارها و دریاها و آبدانها و خندق ها و بیشه ها و زمینهای ترابنده که بزبان خوارزم زناف گویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی سطر ششم از باب سیم از گفتار نخستین از کتاب سوم از بخش نخستین اندرشناختن هوای نیک و هوای معتدل، یادداشت ایضاً)
شاید از ’زن’ بمعنی زننده و ’آف’ بمعنی آب باشد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). و زمینهای ترابنده که به زبان خوارزم زناف گویند و بخار پالیزه های تره چون کرنب و سیر و باقلی و مانند آن. (ذخیرۀ خوارزمشاهی، یادداشت ایضاً). و هوا نیک صافی باشد که هیچ چیزغریب با وی آمیخته نباشد چون بخارها و دریاها و آبدانها و خندق ها و بیشه ها و زمینهای ترابنده که بزبان خوارزم زناف گویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی سطر ششم از باب سیم از گفتار نخستین از کتاب سوم از بخش نخستین اندرشناختن هوای نیک و هوای معتدل، یادداشت ایضاً)
جمع واژۀ آن، آن کسان، ایشان، اوشان، آنها: همه تفاخر آنان بجود و دانش بود همه تفاخر اینان بغاشیه ست و جناغ، منجیک، آنانکه محیط فضل و آداب شدند در جمع کمال شمع اصحاب شدند ره زین شب تاریک نبردند برون گفتند فسانه ای ّ و درخواب شدند، خیام، نظر آنان که نکردند بدین مشتی خاک الحق انصاف توان داد که صاحبنظرند، سعدی، شراب لعل کش و روی مه جبینان بین خلاف مذهب آنان جمال اینان بین، حافظ، آنانکه خاک را بنظر کیمیا کنند آیا بود که گوشۀ چشمی بما کنند؟ حافظ
جَمعِ واژۀ آن، آن کسان، ایشان، اوشان، آنها: همه تفاخر آنان بجود و دانش بود همه تفاخر اینان بغاشیه ست و جناغ، منجیک، آنانکه محیط فضل و آداب شدند در جمع کمال شمع اصحاب شدند ره زین شب تاریک نبردند برون گفتند فسانه ای ّ و درخواب شدند، خیام، نظر آنان که نکردند بدین مشتی خاک الحق انصاف توان داد که صاحبنظرند، سعدی، شراب لعل کش و روی مه جبینان بین خلاف مذهب آنان جمال اینان بین، حافظ، آنانکه خاک را بنظر کیمیا کنند آیا بود که گوشۀ چشمی بما کنند؟ حافظ
پیش سینۀ شتر. (منتهی الارب) (آنندراج) ، پیش بند رحل یا رسن که بر سینه بند شتر بسته پیش آورده و پس سپل پنجم برند و محکم کنند تا سینه بدان از جای نرود. (منتهی الارب) (آنندراج)
پیش سینۀ شتر. (منتهی الارب) (آنندراج) ، پیش بند رحل یا رسن که بر سینه بند شتر بسته پیش آورده و پس سپل پنجم برند و محکم کنند تا سینه بدان از جای نرود. (منتهی الارب) (آنندراج)