جدول جو
جدول جو

معنی آلی - جستجوی لغت در جدول جو

آلی
مربوط به اندام های موجود زنده، دارای آلات، اجزا یا اندام های متعدد
تصویری از آلی
تصویر آلی
فرهنگ فارسی عمید
آلی
(لا)
گوسفند بزرگ دنبه. کبش دنبه ناک، مرد بزرگ سرین
لغت نامه دهخدا
آلی
(لی ی)
منسوب به آلت.
- جسم آلی، جسمی مرکب از آلات که هر یک را منصبی جدا باشد.
- عضو آلی، هر عضو که اسم کل بر جزو آن صدق نکند. مقابل عضو غیرآلی یا عضو مفرد.
- مرض آلی، بیماری که متوجه عضوی آلی باشد:قولنج مرض آلی است
لغت نامه دهخدا
آلی
سرخی، سرخی نیم رنگ
لغت نامه دهخدا
آلی
گوسفند بزرگ دنبه وهر جسمی که دارای آلات متعدد باشد
تصویری از آلی
تصویر آلی
فرهنگ لغت هوشیار
آلی
سرخی، سرخی نیم رنگ
تصویری از آلی
تصویر آلی
فرهنگ فارسی معین
آلی
منسوب به آلت، هر جسمی که دارای آلات متعدد باشد مانند حیوانات و نباتات، مبحثی در شیمی که به بحث درباره کربن و ترکیبات آن می پردازد
تصویری از آلی
تصویر آلی
فرهنگ فارسی معین
آلی
ابزاری، نهادی
تصویری از آلی
تصویر آلی
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آلیش
تصویر آلیش
(دخترانه)
شعله، شعله گیر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آلیشان
تصویر آلیشان
(دخترانه و پسرانه)
آتش گیرنده، انس گیرنده، شعله ور
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آلیس
تصویر آلیس
(دخترانه)
بانوی نجیب زاده، دختر اصیل، خانم با اصل و نسب
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آلی بالی
تصویر آلی بالی
آلبالو، میوۀ سرخ رنگ، گرد وکوچک با طعم ترش و مطبوع شبیه گیلاس که مصرف خوراکی دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آلیز
تصویر آلیز
جست و خیز چهارپایان، جفته، جفتک، جفته و لگد
آلیز زدن: جست و خیز کردن، جفته و لگد انداختن
فرهنگ فارسی عمید
نام قریه ای از مرو به سفلای رود خارقان
لغت نامه دهخدا
(لی یَ)
تأنیث آلی ّ: اجسام آلیه
لغت نامه دهخدا
(یَ)
شاید نام محلی که قصر آلیه منسوب بدانجاست. (مراصدالاطلاع)
لغت نامه دهخدا
جفته، جفتک، و آن لگد پرانیدن ستور باشد با دو پای از پس، رم
لغت نامه دهخدا
تصویری از آلیز
تصویر آلیز
جفتک جفته لگد پرانیدن ستور با دو پای از عقب، جست جستن، رم رمیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آلیش
تصویر آلیش
ترکی داد و ستد
فرهنگ لغت هوشیار
درختی از جنس بادامیها از تیره گل سرخیان و آن نوعی از گیلاس است که میوه آن سرخ و ترش است قراصیا آلی بالی آلوبالو نمتک، میوه درخت آلبالو
فرهنگ لغت هوشیار
دو یا چند فلزی که با هم ترکیب میشوند مانند طلا ونقره که با مس ترکیب شوند، هم جوش
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی از عضاده تازی گوشه یاب خط کش مدرج دارای آلتی برای رویت و آن برای اندازه گیری زوایا بکار میرود ذو عضادتین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آلیزا رین
تصویر آلیزا رین
فرانسوی رو ناسین در رنگرزی به کار میرود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آلیزدن
تصویر آلیزدن
آلیزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آلیزش
تصویر آلیزش
عمل آلیزیدن جفتک پرانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آلیزنده
تصویر آلیزنده
ستوری که جفتک زند جفتک زن جفته پران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آلیزیدن
تصویر آلیزیدن
جفتک زدن جفته انداختن
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی نهنگ نوعی نهنگ (سوسمار) آمریکایی که طول آن به 4 تا 5 متر میرسد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آلیز
تصویر آلیز
جفتک، جفته، لگد، جست و خیز، رم، رمیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آلیگاتور
تصویر آلیگاتور
نهنگ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آلیش وریش
تصویر آلیش وریش
خرید و فروش (ترکی)
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آلیداد
تصویر آلیداد
سویاب، گوش هیاب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آلیاژ
تصویر آلیاژ
هم بستک، هم جوش
فرهنگ واژه فارسی سره
شکر سپاس
فرهنگ گویش مازندرانی
جنگلی است در کجور
فرهنگ گویش مازندرانی