جدول جو
جدول جو

معنی آلکلی - جستجوی لغت در جدول جو

آلکلی
(کُ)
الکلی. آنکه به بسیار آشامیدن مشروبهای الکل دار چون شراب و عرق و کنیاک و رم و سایر انواع آن معتاد است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از الکلی
تصویر الکلی
کسی که عادت به نوشیدن الکل دارد، آنچه دارای الکل باشد مثلاً نوشیدنی الکلی، آغشته به الکل مثلاً دستم الکلی شد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آلکی
تصویر آلکی
پالکی، دو صندق چوبی روباز که سابقاً به دو پهلوی اسب یا قاطر می بستند و دو تن مسافر در آن می نشستند، کجاوۀ بی سقف
فرهنگ فارسی عمید
(اَ کُ)
منسوب به الکل.
لغت نامه دهخدا
(کَ کَ)
از طوایف ناحیۀ بمپور بلوچستان و مرکب از 300 خانوار است. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 99)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
پالکی
لغت نامه دهخدا
(کُ)
از عربی الکحل، الکل. جوهر. جوهر شراب. و رجوع به الکل شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از الکلی
تصویر الکلی
عادت داشتن به خوردن الکل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آلکی
تصویر آلکی
پالکی
فرهنگ لغت هوشیار
از توابع دهستان زوار عباس آباد تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی