جدول جو
جدول جو

معنی آلَامَ - جستجوی لغت در جدول جو

آلَامَ
آلوده کردن، مادر
دیکشنری عربی به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آلامد
تصویر آلامد
مطابق مد و رسم حاضر، ویژگی کسی که خود را مطابق مد می آراید و لباس می پوشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آلام
تصویر آلام
الم ها، دردها، رنج ها، جمع واژۀ الم
فرهنگ فارسی عمید
مرکز بلوک کوهستان در ناحیۀ تنکابن
لغت نامه دهخدا
(مُ)
برسم. به آئین. چنانکه باب است
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ الم، دردها، رنجها،
- آلام جسمانی، دردها که به تن رسد،
- آلام روحانی، تعب ها که خاطر و روح آزارد،
- آلام نفسانی، کرب
لغت نامه دهخدا
تصویری از آلامد
تصویر آلامد
فرانسوی باب روز برسم، بائین
فرهنگ لغت هوشیار
جمع الم، درد ها رنج ها جمع الم دردها رنجها. یاآلام جسمانی. دردهایی که بتن رسد رنجهای بدنی. یا آلام روحانی روحی. تعبهایی که روح را آزار دهد ج الم، دردها، رنج ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آلامد
تصویر آلامد
((مُ))
باب روز، مد روز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آلام
تصویر آلام
جمع الم، دردها، رنج ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آلام
تصویر آلام
دردها، رنجها، رنج ها
فرهنگ واژه فارسی سره
رایج، متداول، مد، مرسوم
متضاد: دمده
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سرزنش کردن، او سرزنش کرد، انتقاد کردن
دیکشنری عربی به فارسی
آلودگی کردن، هزار
دیکشنری عربی به فارسی
آلودگی ایجاد کردن، آفر
دیکشنری عربی به فارسی
زیادی خوٰابیدن، خوٰابش برد، خوابیدن
دیکشنری عربی به فارسی