راش، درختی جنگلی با ساقه قطور، برگ های ضخیم و گل های خوشه ای که چوب آن در صنعت کاربرد دارد، قزل آغاجغ، الش، قزل گز، الاش، قزل آغاج، مرس، چهلر، راج، چلر، آلش، آلاش
راش، درختی جنگلی با ساقه قطور، برگ های ضخیم و گل های خوشه ای که چوب آن در صنعت کاربرد دارد، قِزِل آغاجِغ، اَلَش، قِزِل گَز، اَلاش، قِزِل آغاج، مِرس، چِهلَر، راج، چِلَر، آلَش، آلاش
یک قسم آش که با رشته های پهن خمیر آرد گندم درست می شود زمین لغزنده و مرطوب، جای لغزنده با شیب تند در کنار کوه یا تپه که بالای آن بنشیند و به پایین لیز بخورند، سرسره، چچله، چپچله
یک قسم آش که با رشته های پهن خمیر آرد گندم درست می شود زمین لغزنده و مرطوب، جای لغزنده با شیب تند در کنار کوه یا تپه که بالای آن بنشیند و به پایین لیز بخورند، سُرسُرِه، چَچَلِه، چَپچَلِه
نوعی از آش آردباشد. (برهان). نوعی از آش است که از خمیر میسازند ولی آن را رشته نمی کنند بلکه از تکه های درشت خمیر چنانکه در برابر آش رشته گویند آش لخشک. آش لخشک را عموم خورند ولی آش رشته مخصوص اعیان است. (لغت محلی گناباد خراسان). لاکشه. لاخشه. لخشه. لاکچه. توتماج. تتماج. لطیفه. جون عمه، نام حلوایی هم هست. (برهان) ، ترترک و آن سنگی باشد لغزنده در بعضی از کوهها که مردم بر بالای آن نشسته خود را سر دهند و همه جا لغزیده بپایین آیند. (برهان). چپچله. چچله. زحلوفه، یخی را نیز گویند که در روی زمین مسطح بسته باشد و طفلان و جوانان بنوعی پای بر آن زنند که همه جا لغزیده روند. (برهان)
نوعی از آش آردباشد. (برهان). نوعی از آش است که از خمیر میسازند ولی آن را رشته نمی کنند بلکه از تکه های درشت خمیر چنانکه در برابر آش رشته گویند آش لخشک. آش لخشک را عموم خورند ولی آش رشته مخصوص اعیان است. (لغت محلی گناباد خراسان). لاکشه. لاخشه. لخشه. لاکچه. توتماج. تتماج. لطیفه. جون عَمه، نام حلوایی هم هست. (برهان) ، تُرتُرک و آن سنگی باشد لغزنده در بعضی از کوهها که مردم بر بالای آن نشسته خود را سر دهند و همه جا لغزیده بپایین آیند. (برهان). چپچله. چچله. زحلوفه، یخی را نیز گویند که در روی زمین مسطح بسته باشد و طفلان و جوانان بنوعی پای بر آن زنند که همه جا لغزیده روند. (برهان)
لواشی که از رب ّ سطبرشدۀ آلوچه، آلو، قیسی و امثال آن کنند. لواشه. آن آلو یا گوجه است که پزند و پوست و هستۀ آن را دور کنند و به قوام آرند و چون نان لواش نازک سازند خوردن را. چیزی چون نانهای لواش پهن و مدور که از شیرۀ قوام آمدۀ آلو کنند، لواش خرد. مصغر لواش (نان)
لواشی که از رب ّ سطبرشدۀ آلوچه، آلو، قیسی و امثال آن کنند. لواشه. آن آلو یا گوجه است که پزند و پوست و هستۀ آن را دور کنند و به قوام آرند و چون نان لواش نازک سازند خوردن را. چیزی چون نانهای لواش پهن و مدور که از شیرۀ قوام آمدۀ آلو کنند، لواش خُرد. مصغر لواش (نان)
نام دهی از دهستان مرغا. بخش ایذۀ شهرستان اهواز واقع در 51 هزارگزی باختری ایذه. کوهستانی. معتدل. زبان اهالی فارسی بختیاری و محصول آنجا غلات و راه آن مالرو است و 185 تن سکنه دارد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
نام دهی از دهستان مَرغا. بخش ایذۀ شهرستان اهواز واقع در 51 هزارگزی باختری ایذه. کوهستانی. معتدل. زبان اهالی فارسی بختیاری و محصول آنجا غلات و راه آن مالرو است و 185 تن سکنه دارد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
اگر زنی در خواب ببیند لواشک می خورد پس از یک دوره غم و اندوه صاحب فرزند می شود. اگر مرد در خواب ببیند لواشک می خورد گرفتار غم و رنج می گردد بخصوص اگر ترشی آن را حس کند. دیدن و خوردن لواشک به خاطر ترشی آن در خواب خوب نیست و غم و رنج تعبیر می شود فقط برای زنان جوان مبشر آوردن فرزند است. منوچهر مطیعی تهرانی
اگر زنی در خواب ببیند لواشک می خورد پس از یک دوره غم و اندوه صاحب فرزند می شود. اگر مرد در خواب ببیند لواشک می خورد گرفتار غم و رنج می گردد بخصوص اگر ترشی آن را حس کند. دیدن و خوردن لواشک به خاطر ترشی آن در خواب خوب نیست و غم و رنج تعبیر می شود فقط برای زنان جوان مبشر آوردن فرزند است. منوچهر مطیعی تهرانی