جدول جو
جدول جو

معنی آلوخشک - جستجوی لغت در جدول جو

آلوخشک
(خُ)
آلوبخارائی خشک کرده
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

افشرۀ میوه که آن را پس از جوشاندن روی آتش میان سینی می ریزند و مانند نان لواش پهن و نازک می کنند و پس از خشک شدن به مصرف می رسانند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آلوش
تصویر آلوش
راش، درختی جنگلی با ساقه قطور، برگ های ضخیم و گل های خوشه ای که چوب آن در صنعت کاربرد دارد، قزل آغاجغ، الش، قزل گز، الاش، قزل آغاج، مرس، چهلر، راج، چلر، آلش، آلاش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لخشک
تصویر لخشک
یک قسم آش که با رشته های پهن خمیر آرد گندم درست می شود
زمین لغزنده و مرطوب، جای لغزنده با شیب تند در کنار کوه یا تپه که بالای آن بنشیند و به پایین لیز بخورند، سرسره، چچله، چپچله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آلونک
تصویر آلونک
خانۀ کوچک، خانۀ کوچک موقت که از چوب و مصالح کم دوام بسازند، کومه، کلبه
فرهنگ فارسی عمید
(ءَ)
سنگ خرد آهک که در گل آجر یا سفال باشد و این عیبی است آجر و سفال را، چه آنگاه که آب بدان رسد سنگ آهک پخته بشکفد و آجر یا سفال را بشکند و تباه کند
لغت نامه دهخدا
(لَ خَ مَ)
نام محلی کنار راه زاهدان و کهورک میان زاهدان و تل سیاه، در 26110گزی زاهدان
لغت نامه دهخدا
(لَ شَ)
نوعی از آش آردباشد. (برهان). نوعی از آش است که از خمیر میسازند ولی آن را رشته نمی کنند بلکه از تکه های درشت خمیر چنانکه در برابر آش رشته گویند آش لخشک. آش لخشک را عموم خورند ولی آش رشته مخصوص اعیان است. (لغت محلی گناباد خراسان). لاکشه. لاخشه. لخشه. لاکچه. توتماج. تتماج. لطیفه. جون عمه، نام حلوایی هم هست. (برهان) ، ترترک و آن سنگی باشد لغزنده در بعضی از کوهها که مردم بر بالای آن نشسته خود را سر دهند و همه جا لغزیده بپایین آیند. (برهان). چپچله. چچله. زحلوفه، یخی را نیز گویند که در روی زمین مسطح بسته باشد و طفلان و جوانان بنوعی پای بر آن زنند که همه جا لغزیده روند. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(لَ شَ)
لواشی که از رب ّ سطبرشدۀ آلوچه، آلو، قیسی و امثال آن کنند. لواشه. آن آلو یا گوجه است که پزند و پوست و هستۀ آن را دور کنند و به قوام آرند و چون نان لواش نازک سازند خوردن را. چیزی چون نانهای لواش پهن و مدور که از شیرۀ قوام آمدۀ آلو کنند، لواش خرد. مصغر لواش (نان)
لغت نامه دهخدا
(خُ)
نام دهی از دهستان مرغا. بخش ایذۀ شهرستان اهواز واقع در 51 هزارگزی باختری ایذه. کوهستانی. معتدل. زبان اهالی فارسی بختیاری و محصول آنجا غلات و راه آن مالرو است و 185 تن سکنه دارد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
خانه خرد و بی ثبات و بی سامان. کوخ. کوخچه. کومه
لغت نامه دهخدا
(خُ خُ)
آخورخشک. آنکه چیزی ندارد. فقیر
لغت نامه دهخدا
تصویری از آخرخشک
تصویر آخرخشک
آنکه چیزی نداراد، فقیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب خشک
تصویر آب خشک
شیشه آبگینه، بلوار
فرهنگ لغت هوشیار
لواشی که از رب سطبر شده آلو و قیسی و امثال آن، آلو یا گوجه را پزند و پوست و هسته آنرا دور کنند و بقوام آرند و چون نان لواشی نازک کنند جهت خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آلوکک
تصویر آلوکک
آلبالوی جنگلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آلونک
تصویر آلونک
خانه کوچک خانه کوچک کومه آلانک آلانه
فرهنگ لغت هوشیار
سنگهای خرد آهکی که داخل سفال یا آجر پخته باشد و این عیب است زیرا خرده آهک بمحض رسیدن رطوبت بدان میشکفد و موجب شکستن یا ترک برداشتن آجر یا سفال میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آلوئک
تصویر آلوئک
((ئ َ))
سنگ های آهکی کوچکی که داخل سفال یا آجر پخته باشد. آلودک هم گویند
فرهنگ فارسی معین
((لَ شَ))
نوعی خوراکی پهن و نازک همانند لواش از میوه هایی ترش و آبدار که به عنوان چاشنی یا تنقلات به کار می رود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آلونک
تصویر آلونک
((نَ))
خانه کوچک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آب خشک
تصویر آب خشک
((بِ خُ))
شیشه، آبگینه، بلور
فرهنگ فارسی معین
((لَ شَ))
نوعی از آش که با رشته های پهنی که از خمیر آرد گندم به دست می آیند، پخته می شود، جای لیز و لغزنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آخورخشک
تصویر آخورخشک
((~. خُ))
کم روزی، بی بضاعت
فرهنگ فارسی معین
بیغوله، جان پناه، زاغه، کلبه، کومه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اگر زنی در خواب ببیند لواشک می خورد پس از یک دوره غم و اندوه صاحب فرزند می شود. اگر مرد در خواب ببیند لواشک می خورد گرفتار غم و رنج می گردد بخصوص اگر ترشی آن را حس کند. دیدن و خوردن لواشک به خاطر ترشی آن در خواب خوب نیست و غم و رنج تعبیر می شود فقط برای زنان جوان مبشر آوردن فرزند است. منوچهر مطیعی تهرانی
فرهنگ جامع تعبیر خواب
گیاهی از تیره ی گل سرخ، نام علمیroonsaioom
فرهنگ گویش مازندرانی
گشاد بی قواره، دهن گشاد
فرهنگ گویش مازندرانی
لوشک
فرهنگ گویش مازندرانی