جدول جو
جدول جو

معنی آقاعلی - جستجوی لغت در جدول جو

آقاعلی
(عَ)
معدن آقاعلی، بجنوب ارس و مغرب کانتال، نام معدن آهنی است ممزوج با پیریت و مس کلوخه. و در برابر آن به درۀ آهکی دامنۀ کوهستانی کانتال معدن دیگری از آهن هست نیز بدین نام
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صفاعلی
تصویر صفاعلی
(پسرانه)
آنکه خلوص و پاکی ای چون علی (ع دارد، لقب ظهیرالدوله مؤسس، انجمن اخوت در دوره ناصرالدین شاه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آقاگل
تصویر آقاگل
(پسرانه)
آقا (مغولی) + گل (فارسی) نام روستایی در نزدیکی اصفهان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آنالی
تصویر آنالی
(دخترانه)
برخوردار از محبت مادر، کنایه از نور چشمی مادر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نقدعلی
تصویر نقدعلی
(پسرانه)
مرکب از نقد (ارزیابی و سنجش سره از ناسره) + علی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فقاعی
تصویر فقاعی
فروشندۀ فقاع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قاقلی
تصویر قاقلی
گیاهی شورمزه شبیه اشنان که در صابون سازی به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آقاسی
تصویر آقاسی
بزرگ، مهتر، سرور، داروغۀ دیوان خانه، بزرگ در خانه
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تِ)
منسوب است به مقاتل که نام اجدادی است. (از الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
دهی است از دهستان قلعه حمام بخش جنت آباد شهرستان مشهد. در 30هزارگزی جنوب شرقی صالح آباد، در منطقۀ کوهستانی معتدل هوائی واقع است و 398 تن سکنه دارد. آبش از قنات تأمین می شود. محصولش غلات و شلغم است. شغل اهالی زراعت و مالداری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(مُ بِ)
مأخوذ از تازی، ایستادگی و برابری و روبارویی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ عِ)
مشعل بردار، جلاد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
آرغالی، ارغالی، رجوع به ارغالی شود
لغت نامه دهخدا
نام یکی از سه شعبه طوایف کوه گیلویه، دارای دوهزار خانوار
لغت نامه دهخدا
(لِ عَ)
سادات از نسل علی و فاطمه علیهم االسلام. علویین:
با آل علی هرکه درافتاد برافتاد
لغت نامه دهخدا
(بَ وَ / وُ)
منسوب به بقاول، لوازم مطبخ و آشپزخانه.
لغت نامه دهخدا
این ترکیب در عرف فارسی زبانان در موارد مختلف بکار رود: هنگامیکه دو آشنا بیکدیگر رسند و از دیدار هم خوشحال شوند. یایاعلی گفتن، باب دوستی باکسی گشودن، هنگامیکه دسته جمعی بخواهند چیز سنگینی را از جا حرکت دهند. یا یا علی کردن، نام علی را گفتن و از او مدد خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
در تازی نیامده شاهنامه خوانی داستانگویی لبیدی واژه لبید در تازی نیز آمده و آرشی دیگر دارد عمل و شغل نقال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاعدی
تصویر قاعدی
بلخچی (قلیائی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاعله
تصویر قاعله
کوه بلند
فرهنگ لغت هوشیار
قبطی تازی گشته شور گیا گیاهی است از تیره بادنجانیان که مانند اشنیان خاکستر حاصل از سوخته اش در صابون سازی بکار می رود و در تداول عامه آن را شوره نامند علف شوره شور رجل الفروج رجل الفلوس. شورگیاه
فرهنگ لغت هوشیار
فوگان فروش، سیکی فروشنده فقاع آبجو فروش، مایع شربتی شکل یا مربا مانندی که از جوشاندن حبه های انگور حاصل می شود و در حقیقت نوعی ثلثان است که در اطراف خراسان (کاشمر و تربت و با خرز و مشهد) به فقاعی مشهور است
فرهنگ لغت هوشیار
کناکی پویندگی منسوب به فاعل. یا حالت فاعلی. آنست که اسم فاعل واقع شود فاعلیت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آرقالی
تصویر آرقالی
قوچ وحشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آقایی
تصویر آقایی
کیفیت و مقام آقا بزرگی بزرگواری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آقائی
تصویر آقائی
سروری پانایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بقالی
تصویر بقالی
عمل و شغل بقال خوار و بار فروشی، دکان بقال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آقاسی
تصویر آقاسی
بزرگ در خانه، سرور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آقاسی
تصویر آقاسی
بزرگ، مهتر، سرور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فقاعی
تصویر فقاعی
شراب فروش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یاعلی
تصویر یاعلی
((عَ))
هنگامی که دو آشنا به یکدیگر رسند و از دیدار هم خوش حال شوند، گفتن باب دوستی با کسی گشودن، هنگامی که دسته جمعی بخواهند چیز سنگینی را از جا حرکت دهند، کردن نام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آقاسی
تصویر آقاسی
پاسدار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آقایی
تصویر آقایی
سروری
فرهنگ واژه فارسی سره
مقایسه ای
دیکشنری اردو به فارسی
تعامل پذیر، تعاملی
دیکشنری اردو به فارسی