جدول جو
جدول جو

معنی آفلرمان - جستجوی لغت در جدول جو

آفلرمان
فرانسوی برونزد
تصویری از آفلرمان
تصویر آفلرمان
فرهنگ لغت هوشیار
آفلرمان
برون زد
تصویری از آفلرمان
تصویر آفلرمان
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرمان
تصویر فرمان
(پسرانه)
دستور، حکم، حکم، امر، دستور
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آرمان
تصویر آرمان
(پسرانه)
هدف، قابل جستجو، آرزو، خواهش، امید، آرزو، از شخصیتهای شاهنامه، نام سردار خسروپرویز پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آگرمان
تصویر آگرمان
موافقت دولتی با آمدن سفیری از طرف دولت دیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرمان
تصویر فرمان
امر، دستور، حکمی که از جانب شخص بزرگ صادر شود، حکم، وسیله ای دایره ای شکل برای هدایت خودرو، رل
فرمان بردن: کنایه از اطاعت کردن
فرمان راندن: کنایه از حکومت کردن
فرمان دادن: امر کردن، حکم کردن، اجازه دادن
فرمان یافتن: دریافت کردن فرمان، کنایه از مردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آرمان
تصویر آرمان
آرزو، امید، آرزوی بزرگ، حسرت
آرمان خوردن: حسرت خوردن، حسرت بردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فلخمان
تصویر فلخمان
فلاخن، آلتی ساخته شده از دو ریسمان که با آن سنگ پرتاب می کردند، بلخم، پلخم، پلخمان، دستاسنگ، غوت، فلماخن، فلا سنگ، قلاب سنگ، قلاسنگ، قلما سنگ، کلما سنگ، کلا سنگ، دست سنگ، قلبا سنگ، مشت سنگ، مشتاسنگ
فرهنگ فارسی عمید
(بِ فَ)
مطیع. بنا به امر. برحسب دستور:
بلی بفرمان گویم اگر هجا گویم
از آنکه قول خداوند را بفرمانم.
مسعودسعد، بقعه ها وخانه ها و سرای ها. (ناظم الاطباء). جاها. (از غیاث). جمع واژۀ بقعه. پاره ای زمین که از زمینهای دیگر ممتاز باشد. (آنندراج) (از فرهنگ نظام) : عرصۀ آن بقاع از ظلمت کفر و شرک پاک کرد. (ترجمه تاریخ یمینی). شعار اسلام در آن بقاع و اصقاع ظاهر شد. (ترجمه تاریخ یمینی). و شدت سرما بشکست و بقاع و رباع از هبوب نسیم صبا خوش و خرم گشت. (جهانگشای جوینی) ، جای و گوی که در آن آب گرد آید. (آنندراج).
- بقاع الخیر، صومعه و خانقاه و تکیه. (ناظم الاطباء) : مجملاً لازمۀ منصب مطلق صدارت تعیین حکام شرع... و سایر خدمۀ مزارات و مدارس و مساجد و بقاع الخیر... (تذکره الملوک چ 2 ص 2).
- بقاع سپهر ارتفاع، عمارتهایی که مانند آسمان بلند و مرتفع است. (ناظم الاطباء).
- بقاع متبرکه، مشاهد و مقابر ائمه و بزرگان دین
لغت نامه دهخدا
تصویری از فرمان
تصویر فرمان
حکم، امر، دستور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آرمان
تصویر آرمان
آرزو وامید
فرهنگ لغت هوشیار
آلت سنگ اندازی که از رسن دوتاه (پشمی یا ابریشمی) سازند و بدان سنگ اندازند. توضیح بعض استادان فلاخن را با من و گلشن قافیه کرده اند ازینرو بعضی فلاخن بضم خای معجمه - که مشهور است - خطا دانسته اند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آفسمان
تصویر آفسمان
فرانسوی نشست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکلرمان
تصویر اکلرمان
فرانسوی روشنایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آگرمان
تصویر آگرمان
پذیرش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بفرمان
تصویر بفرمان
بر حسب دستور، بنا بامر مطیع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آرمان
تصویر آرمان
آرزو، امید، حسرت، اندوه، اصل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرمان
تصویر فرمان
((فَ))
دستور، امر، حکم، توقیع پادشاه، وسیله کنترل اتومبیل، دوچرخه، موتورسیکلت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آگرمان
تصویر آگرمان
((گْ رِ))
موافقت دولتی با سفارت شخصی از طرف دولت دیگر، پذیرش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فلخمان
تصویر فلخمان
((فَ لَ))
فلاخن، قلاب سنگ، ابزاری برای پرتاب کردن سنگ و آن رشته ای بوده که آن را از نخ یا ابریشم می بافتند، فلخم، فلخمه، فلماخن، پلخم، فلاخان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آرمان
تصویر آرمان
ایده، هدف
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آگرمان
تصویر آگرمان
پذیرش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فرمان
تصویر فرمان
آمره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آفسمان
تصویر آفسمان
نشست
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اکلرمان
تصویر اکلرمان
روشنایی
فرهنگ واژه فارسی سره
رهوار
متضاد: بدلجام، سرکس، رام، فرمان بردار، مطیع
متضاد: نافرمان حسب الامر، بفرموده
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از فرمان
تصویر فرمان
Command, Commandment
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فرمان
تصویر فرمان
commande, commandement
دیکشنری فارسی به فرانسوی
غارت چپاول، از دهکده های متروک و قدیمی فخرعمادالدین واقع
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از فرمان
تصویر فرمان
comando, mandamento
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از فرمان
تصویر فرمان
команда , заповедь
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از فرمان
تصویر فرمان
Befehl, Gebot
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از فرمان
تصویر فرمان
rozkaz, przykazanie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از فرمان
تصویر فرمان
команда , заповідь
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از فرمان
تصویر فرمان
comando, mandamiento
دیکشنری فارسی به اسپانیایی