فروشونده. ناپدیدگردنده. غروب کننده. که فرورود. غارب: آنکه گه ناقص گهی کامل بود نیست معبود خلیل آفل بود. مولوی. هم خر و خرگیر اینجا در گلند غافلند اینجا و آنجا آفلند. مولوی. بانگ و صیتی جوکه آن خامل نشد تاب خورشیدی که آن آفل نشد. مولوی. جز خیالی عارضی ّ و باطلی که بود چون صبح کاذب آفلی. مولوی. ج، آفلین
فروشونده. ناپدیدگردنده. غروب کننده. که فرورود. غارب: آنکه گه ناقص گهی کامل بود نیست معبود خلیل آفل بود. مولوی. هم خر و خرگیر اینجا در گلند غافلند اینجا و آنجا آفلند. مولوی. بانگ و صیتی جوکه آن خامل نشد تاب خورشیدی که آن آفل نشد. مولوی. جز خیالی عارضی ّ و باطلی که بود چون صبح کاذب آفلی. مولوی. ج، آفلین