جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با آفل

آفل

آفل
فرو رونده فرو شونده ناپدید گردنده غروب کننده غارب، جمع آفلین
آفل
فرهنگ لغت هوشیار

آفل

آفل
فروشونده. ناپدیدگردنده. غروب کننده. که فرورود. غارب:
آنکه گه ناقص گهی کامل بود
نیست معبود خلیل آفل بود.
مولوی.
هم خر و خرگیر اینجا در گلند
غافلند اینجا و آنجا آفلند.
مولوی.
بانگ و صیتی جوکه آن خامل نشد
تاب خورشیدی که آن آفل نشد.
مولوی.
جز خیالی عارضی ّ و باطلی
که بود چون صبح کاذب آفلی.
مولوی.
ج، آفلین
لغت نامه دهخدا