مقابل آمدن، دور شدن از شخص یا جای مورد اشاره، ارسال شدن سزاوار بودن رسیدن به شخص یا جای مورد اشاره مثلاً به رفت منزل پیمودن، طی کردن، روان شدن، روان بودن مثلاً خون رفتن آغاز کردن مطلب مثلاً برویم سر اصل مطلب واقع شدن، صورت پذیرفتن، اتفاق افتادن کنایه از از دنیا رفتن، درگذشتن، فوت کردن، کنایه از قطع شدن مثلاً اگر سرش«برود» نمازش نمی رود کنایه از از جریان افتادن، قطع شدن جریان مثلاً برق رفت در آستانۀ انجام گرفتن کاری مثلاً توپ می رفت که گل بشود، کنایه از خوردن یا نوشیدن چیزی مثلاً یک شیشه نوشابه را یک نفس می رفت انجام دادن حرکت ورزشی مثلاً روپایی رفتن، بارفیکس رفتن، درازنشست رفتن، شنا رفتن، گذشتن، برای مثال دریغا که فصل جوانی برفت / به لهو و لعب زندگانی برفت (سعدی۱ - ۱۸۴)، ساییده شدن کنایه از از دست دادن مثلاً وقتی ورشکست شدم همۀ پول هایم رفت، داخل شدن مثلاً سوزن رفت توی دستم بیان شدن، گفته شدن مثلاً ذکر خیر شما می رفت شبیه بودن مثلاً حلال زاده به دایی اش می رود!، قربان رفتن مثلاً قدرت خدا را بروم به اتمام رسیدن، برای مثال برق یمانی بجست بادبهاری بخاست / طاقت مجنون برفت خیمۀ لیلی کجاست (سعدی۲ - ۳۳۱)، رفتار کردن، عمل کردن مثلاً به روش خود می رفت
مقابلِ آمدن، دور شدن از شخص یا جای مورد اشاره، ارسال شدن سزاوار بودن رسیدن به شخص یا جای مورد اشاره مثلاً به رفت منزل پیمودن، طی کردن، روان شدن، روان بودن مثلاً خون رفتن آغاز کردن مطلب مثلاً برویم سر اصل مطلب واقع شدن، صورت پذیرفتن، اتفاق افتادن کنایه از از دنیا رفتن، درگذشتن، فوت کردن، کنایه از قطع شدن مثلاً اگر سرش«برود» نمازش نمی رود کنایه از از جریان افتادن، قطع شدن جریان مثلاً برق رفت در آستانۀ انجام گرفتن کاری مثلاً توپ می رفت که گُل بشود، کنایه از خوردن یا نوشیدن چیزی مثلاً یک شیشه نوشابه را یک نفس می رفت انجام دادن حرکت ورزشی مثلاً روپایی رفتن، بارفیکس رفتن، درازنشست رفتن، شنا رفتن، گذشتن، برای مِثال دریغا که فصل جوانی برفت / به لهو و لَعِب زندگانی برفت (سعدی۱ - ۱۸۴)، ساییده شدن کنایه از از دست دادن مثلاً وقتی ورشکست شدم همۀ پول هایم رفت، داخل شدن مثلاً سوزن رفت توی دستم بیان شدن، گفته شدن مثلاً ذکر خیر شما می رفت شبیه بودن مثلاً حلال زاده به دایی اش می رود!، قربان رفتن مثلاً قدرت خدا را بروم به اتمام رسیدن، برای مِثال برق یمانی بجست بادبهاری بخاست / طاقت مجنون برفت خیمۀ لیلی کجاست (سعدی۲ - ۳۳۱)، رفتار کردن، عمل کردن مثلاً به روش خود می رفت
گرفتار در گیر چغل زرد گوش سر داده به هوش تیز هوشان سر کرده به گوش زرد گوشان (خاقانی تحفه العراقین) در فتنه افکنده. در فتنه اندازنده فتنه انگیز، جمع مفتنین
گرفتار در گیر چغل زرد گوش سر داده به هوش تیز هوشان سر کرده به گوش زرد گوشان (خاقانی تحفه العراقین) در فتنه افکنده. در فتنه اندازنده فتنه انگیز، جمع مفتنین
پریشان شدن شوریده گشتن، مختل شدن (امور) هرج و مرج ایجاد شدن، خشم گرفتن، غضبناک شدن، بهیجان آمدن آتشی شدن، شورش کردن انقلاب، شیفته شدن، رنجیدن از سرگران شدن با
پریشان شدن شوریده گشتن، مختل شدن (امور) هرج و مرج ایجاد شدن، خشم گرفتن، غضبناک شدن، بهیجان آمدن آتشی شدن، شورش کردن انقلاب، شیفته شدن، رنجیدن از سرگران شدن با
بر آوردن کشیدن بر کشیدن بیرون کشیدن: آختن تیغ آختن شمشیر از نیام، بر افراشتن بالا بردن: سر تاجشان بر سپهر آختند (یوسف و زلیخا)، کوک کردن و نواختن آلت موسیقی
بر آوردن کشیدن بر کشیدن بیرون کشیدن: آختن تیغ آختن شمشیر از نیام، بر افراشتن بالا بردن: سر تاجشان بر سپهر آختند (یوسف و زلیخا)، کوک کردن و نواختن آلت موسیقی
فرانسوی سرون برجهای آهنی که برای تقویت دستگاههای فرستنده امواج بی سیم بکار میرود، میله آهنی یا رشته های سیم که برای تقویت دستگاه های گیرنده (رادیو تلوزیون و غیره) مورد استفاده قرار میگیرد سرون
فرانسوی سرون برجهای آهنی که برای تقویت دستگاههای فرستنده امواج بی سیم بکار میرود، میله آهنی یا رشته های سیم که برای تقویت دستگاه های گیرنده (رادیو تلوزیون و غیره) مورد استفاده قرار میگیرد سرون
(کفت کفد خواهد کفت بکف کفنده کفته) از هم باز کردن شکافتن ترکانیدن، از هم باز شدن شکافته شدن: (جوهر آتشی است بعد از هفت که از او دل بخست و زهره بکفت)، (سنائی)
(کفت کفد خواهد کفت بکف کفنده کفته) از هم باز کردن شکافتن ترکانیدن، از هم باز شدن شکافته شدن: (جوهر آتشی است بعد از هفت که از او دل بخست و زهره بکفت)، (سنائی)