جدول جو
جدول جو

معنی آفتابی - جستجوی لغت در جدول جو

آفتابی
منسوب به آفتاب، شمسی، در آفتاب پرورده، در آفتاب بقوام آمده،
- گل قند آفتابی، گلقند آفتاب پرورد، مجازاً، لب معشوق:
گلقند آفتابی تو درهمی بچند؟
، به آفتاب خشک شده: کشمش آفتابی،
- آفتابی شدن، سخت آشکار و علنی شدن، و بیشتر کاری زشت،
-، از خانه بیرون آمدن منزوی و معتزل،
-، به آفتاب رو درآمدن،
- آفتابی شدن قنات در جائی، بر سطح زمین، جاری شدن آن در آن جای: آب شاه در ارک آفتابی میشود،
- آفتابی کردن، سخت علنی کردن چیزی نهفته و پنهان را،
- روزی آفتابی، روزی بی ابر، صحو، مصرح، بی میغ، باز،
- یک روزآفتابی، یک روز،
، سایبان، چتر، آفتاب گردان:
پیش روی تو آفتابی زلف
زیر زلف تو سایه پرور گل،
وحشی،
، لنگ حمام خشک و بی نم، رنگ بگشته و داغ زده از آفتاب، چون سیب و مانند آن، بغایت سرخ، ظرفی آهنین، قسمی کشمش که در آفتاب خشک کنند، مقابل سایه خشک
لغت نامه دهخدا
آفتابی
تخلص شاعری از مردم ساوه
لغت نامه دهخدا
آفتابی
سایبان، چتر
تصویری از آفتابی
تصویر آفتابی
فرهنگ لغت هوشیار
آفتابی
منسوب به آفتاب، شمسی، در آفتاب پرورده، در آفتاب خشک شده، کشمش آفتابی، بی ابر، رنگ بگشته و داغ زده از آفتاب
تصویری از آفتابی
تصویر آفتابی
فرهنگ فارسی معین
آفتابی
مشمسٌ
تصویری از آفتابی
تصویر آفتابی
دیکشنری فارسی به عربی
آفتابی
Sunny
تصویری از آفتابی
تصویر آفتابی
دیکشنری فارسی به انگلیسی
آفتابی
ensoleillé
تصویری از آفتابی
تصویر آفتابی
دیکشنری فارسی به فرانسوی
آفتابی
soleggiato
تصویری از آفتابی
تصویر آفتابی
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
آفتابی
солнечный
تصویری از آفتابی
تصویر آفتابی
دیکشنری فارسی به روسی
آفتابی
sonnig
تصویری از آفتابی
تصویر آفتابی
دیکشنری فارسی به آلمانی
آفتابی
сонячний
تصویری از آفتابی
تصویر آفتابی
دیکشنری فارسی به اوکراینی
آفتابی
słoneczny
تصویری از آفتابی
تصویر آفتابی
دیکشنری فارسی به لهستانی
آفتابی
阳光明媚的
تصویری از آفتابی
تصویر آفتابی
دیکشنری فارسی به چینی
آفتابی
ensolarado
تصویری از آفتابی
تصویر آفتابی
دیکشنری فارسی به پرتغالی
آفتابی
دھوپ والا
تصویری از آفتابی
تصویر آفتابی
دیکشنری فارسی به اردو
آفتابی
soleado
تصویری از آفتابی
تصویر آفتابی
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
آفتابی
রৌদ্রজ্জ্বল
تصویری از آفتابی
تصویر آفتابی
دیکشنری فارسی به بنگالی
آفتابی
jua
تصویری از آفتابی
تصویر آفتابی
دیکشنری فارسی به سواحیلی
آفتابی
güneşli
تصویری از آفتابی
تصویر آفتابی
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
آفتابی
햇살이 좋은
تصویری از آفتابی
تصویر آفتابی
دیکشنری فارسی به کره ای
آفتابی
שטוף שמש
تصویری از آفتابی
تصویر آفتابی
دیکشنری فارسی به عبری
آفتابی
धूपदार
تصویری از آفتابی
تصویر آفتابی
دیکشنری فارسی به هندی
آفتابی
cerah
تصویری از آفتابی
تصویر آفتابی
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
آفتابی
แดดออก
تصویری از آفتابی
تصویر آفتابی
دیکشنری فارسی به تایلندی
آفتابی
zonnig
تصویری از آفتابی
تصویر آفتابی
دیکشنری فارسی به هلندی
آفتابی
日差しの強い
تصویری از آفتابی
تصویر آفتابی
دیکشنری فارسی به ژاپنی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آفتاب
تصویر آفتاب
(دخترانه)
کنایه از زیبایی و خیره کنندگی، مرکب از آف (مهر، خور) + تاب (فروغ، نور)، نوری که از خورشید به زمین می تابد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آفتابه
تصویر آفتابه
ظرف آب خمره مانند، لوله دار و با دسته که برای شستشو به کار می رود، آبریز، آب دستان، ابریق
فرهنگ فارسی عمید
(بَ / بِ)
آب تابه. ظرفی فلزین با لوله ای بلند که در آن آب گرم کنند. محم ّ، ابریقی از فلز و بیشتر از مس که در طهارتخانه بکاربرند. قمقمه. (مهذب الاسماء). قمقم. کمکم.
- آفتابه گرفتن، آفتابه برداشتن، بقضای حاجت شدن.
، ظرفی فلزین که پیش و پس از طعام دست و دهان بدان شویند:
بدستش داد زرین آفتابه
کنیزی از پیش زرکش عصابه
یکی طشتش بکف از نقرۀ خام
بسان سایه او را گام بر گام.
جامی
لغت نامه دهخدا
(بَ)
تیره ای از ایل باوی کوه گیلویه از ایلات فارس. (جغرافیای سیاسی کیهان 88)
تیره ای از ایل بویراحمدی کوه گیلویۀ فارس. (جغرافیای سیاسی کیهان 88)
لغت نامه دهخدا
تصویری از آفتاب
تصویر آفتاب
نور شمس، خورشید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آفتابه
تصویر آفتابه
ظرفی فلزین با لوله بلند که با آن آب روی دست میریزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آفتابه
تصویر آفتابه
((بِ))
ظرفی فلزی یا پلاستیکی با لوله بلند و باریک که سر آن گشاد است و در آن آب کنند و جهت نظافت استفاده کنند
آفتابه خرج لحیم کردن: کنایه از تعمیر کردن کالای فرسوده ای که هزینه تعمیر آن بیش از قیمت خود کالا باشد، کار بیهوده کردن
فرهنگ فارسی معین
ابریق، لولهنگ، مطهره
فرهنگ واژه مترادف متضاد
آفتابه در خواب، زن خادمه بود، یا کنیزک، که چراغ خانه بدو تسلیم کنند. محمد بن سیرین
آفتابه در خواب بر نه وجه بود. اول: زن، دوم: خادم، سوم: کنیزک، چهارم: قوام، پنجم: تن، ششم: عمر زیاد، هفتم: مال و نعمت، هشتم: خیر و برکت، نهم. راحت زنان.
فرهنگ جامع تعبیر خواب