- آفتابی
منسوب به آفتاب، شمسی، در آفتاب پرورده، در آفتاب بقوام آمده،
- گل قند آفتابی، گلقند آفتاب پرورد، مجازاً، لب معشوق:
گلقند آفتابی تو درهمی بچند؟
، به آفتاب خشک شده: کشمش آفتابی،
- آفتابی شدن، سخت آشکار و علنی شدن، و بیشتر کاری زشت،
-، از خانه بیرون آمدن منزوی و معتزل،
-، به آفتاب رو درآمدن،
- آفتابی شدن قنات در جائی، بر سطح زمین، جاری شدن آن در آن جای: آب شاه در ارک آفتابی میشود،
- آفتابی کردن، سخت علنی کردن چیزی نهفته و پنهان را،
- روزی آفتابی، روزی بی ابر، صحو، مصرح، بی میغ، باز،
- یک روزآفتابی، یک روز،
، سایبان، چتر، آفتاب گردان:
پیش روی تو آفتابی زلف
زیر زلف تو سایه پرور گل،
وحشی،
، لنگ حمام خشک و بی نم، رنگ بگشته و داغ زده از آفتاب، چون سیب و مانند آن، بغایت سرخ، ظرفی آهنین، قسمی کشمش که در آفتاب خشک کنند، مقابل سایه خشک
- گل قند آفتابی، گلقند آفتاب پرورد، مجازاً، لب معشوق:
گلقند آفتابی تو درهمی بچند؟
، به آفتاب خشک شده: کشمش آفتابی،
- آفتابی شدن، سخت آشکار و علنی شدن، و بیشتر کاری زشت،
-، از خانه بیرون آمدن منزوی و معتزل،
-، به آفتاب رو درآمدن،
- آفتابی شدن قنات در جائی، بر سطح زمین، جاری شدن آن در آن جای: آب شاه در ارک آفتابی میشود،
- آفتابی کردن، سخت علنی کردن چیزی نهفته و پنهان را،
- روزی آفتابی، روزی بی ابر، صحو، مصرح، بی میغ، باز،
- یک روزآفتابی، یک روز،
، سایبان، چتر، آفتاب گردان:
پیش روی تو آفتابی زلف
زیر زلف تو سایه پرور گل،
وحشی،
، لنگ حمام خشک و بی نم، رنگ بگشته و داغ زده از آفتاب، چون سیب و مانند آن، بغایت سرخ، ظرفی آهنین، قسمی کشمش که در آفتاب خشک کنند، مقابل سایه خشک
