جدول جو
جدول جو

معنی آفاقی - جستجوی لغت در جدول جو

آفاقی
منسوب به آفاق،
- سیر آفاقی، در اصطلاح صوفیه و ارباب سلوک، دیدن جهان، سیر در بیرون نفس، مقابل سیر انفسی وخارجی، متخذ از این آیت قرآن: سنریهم آیاتنا فی الاّفاق و فی انفسهم حتی یتبین لهم انه الحق ّ، (53/41)،
، (اصطلاح فقه) افقی، آنکه در بیش از شانزده فرسنگی خانه اقامت دارد و او مکلف به گزاردن حج ّ تمتع است
لغت نامه دهخدا
آفاقی
کرانی بیرونی منسوب به آفاق مربوط بافاق بیرونی خارجی. یا سیر آفاقی (تصوف) دیدن جهان سیر در بیرون نفس مقابل سیرانفسی
فرهنگ لغت هوشیار
آفاقی
منسوب به آفاق، بیرونی، خارجی
تصویری از آفاقی
تصویر آفاقی
فرهنگ فارسی معین
آفاقی
بیرونی، کرانی
تصویری از آفاقی
تصویر آفاقی
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آفاق
تصویر آفاق
(دخترانه)
افقها، عالم آسمان، زمانه روزگار، نام همسر نظامی گنجوی
فرهنگ نامهای ایرانی
اختلال ناشی از ضایعۀ مغزی که در آن شخص مبتلا توانایی سخن گفتن را از دست می دهد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آفاق
تصویر آفاق
کرانه های آسمان، کشورها، جهان هستی، وجود، همۀ جهان، مردم جهان، کنارها، اطراف
فرهنگ فارسی عمید
جمع واژۀ افق، کران ها، کرانه های آسمان، اطراف، اطراف هامون، نواحی، اقطار، عالم، گیتی، جهان، جایها، و توسعاً زمانه، روزگار:
در آفاق هرجا ز نزدیک و دور
نبد کآن نه از فرّ اویافت نور،
فردوسی،
بجست آنکه هرگز نجسته ست کس
سخن ماند از وی در آفاق و بس،
فردوسی،
ملک همه آفاق بدو روی نهاده ست
هرچ آن پدرش را نگشاد او بگشاده ست،
منوچهری (دیوان ص 152)،
که دار ملک تو را جز به نام ما ناید
طراز کسوه آفاق و سکه دینار،
(از تاریخ بیهقی ص 280)،
روزی برسیدم بدر شهری کآن را
اجرام فلک بنده بدآفاق مسخر،
ناصرخسرو،
ای خداوندی کت نیست در آفاق نظیر
رحمت و فضل تو زی حجت تو مستتر است،
ناصرخسرو،
آفاق جهان زیر اوست و او خود
بیرون ز جهانست و در جهانست،
ناصرخسرو،
چو عهد عدو جرم آفاق تیره
چو تیغ یلان روی مریخ احمر،
ناصرخسرو،
و ذکر آن در آفاق سایر شود، (کلیله و دمنه)، و ذکر آن در آفاق و اقطار عالم سایر و مبسوط گشت، (کلیله و دمنه)،
زهی دین طرازی که بی نقش نامت
در آفاق یک حرف معجم ندارم،
خاقانی،
عیارۀ آفاق است این یار که من دارم
بازیچۀ ایام است این کار که من دارم،
خاقانی،
بی ادب تنها نه خود را داشت بد
بلکه آتش در همه آفاق زد،
مولوی،
چون مرد برفتاد ز جای و مقام خویش
دیگر چه غم خورد همه آفاق جای اوست،
سعدی،
سرتاسر آفاق بهیچم نخرند
یارب چه متاعم که خریدارم نیست،
اوحدی،
هرچه در آفاق زخیر و ز شر
هرکه در آفاق شناسد مگر،
خواجو،
همه اطراف گرفت و همه آفاق گشاد
صیت مسعودی و آوازۀشه سلطانی،
حافظ،
- آفاق حمایلی، آفاق مایله، نقاطی از زمین که در غیر خط استوا و دو قطب واقع شده است،
- آفاق دولابی (استوائی)، نقاطی از زمین که بر خط استواست،
- آفاق رحوی، نقاطی از زمین که در قطب شمال یا جنوب افتاده است
لغت نامه دهخدا
تصویری از آفازی
تصویر آفازی
توانائی سخن گفتن نداشتن براثر ضربه مغزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آفاق
تصویر آفاق
جمع افق، کران ها، آسمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آفاق
تصویر آفاق
جمع افق، کرانه های آسمان، دشت، عالم، جهان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آفازی
تصویر آفازی
زبان گیری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آفاق
تصویر آفاق
کرانه ها، کنارهامون، کران تا کران
فرهنگ واژه فارسی سره
جهان، دنیا، عالم، گیتی، افق ها، کرانه ها
متضاد: انفس
فرهنگ واژه مترادف متضاد
چشم انداز، افق ها
دیکشنری عربی به فارسی
جهانی بودن
دیکشنری اردو به فارسی
فدرال
دیکشنری اردو به فارسی