جدول جو
جدول جو

معنی آغوش - جستجوی لغت در جدول جو

آغوش
بغل، بر، سینه
غلام، برای مثال مگر نیک بختت فراموش شد / چو دستت در آغوش «آغوش» شد (سعدی۱ - ۱۷۵)، کنایه از بنده، برای مثال ای خواجۀ ارسلان و آغوش / فرمانده خود مکن فراموش (سعدی - ۱۶۰)
در آغوش گرفتن: کسی را در بغل گرفتن و دو دست را دایره وار دور تنۀ او فراهم آوردن و او را به سینه چسباندن، به آغوش کشیدن
تصویری از آغوش
تصویر آغوش
فرهنگ فارسی عمید
آغوش
آگوش. آگش. بغل. میان دو دست فراهم آورده چون از آن دو، دائره واری کنند:
پیری آغوش باز کرده فراخ
تو همی گوش با شکافۀ غوش.
کسائی.
سیاوش فرود آمد از نیل رنگ
پیاده گرفتش (پیران را به آغوش تنگ.
فردوسی.
گرفتش به آغوش کاوس شاه
ز زالش بپرسید و از رنج راه.
فردوسی.
ز من بد سخن نشنود گوش تو
جدائی نجویم ز آغوش تو.
فردوسی.
همی تیره بینم دل و هوش تو
همی گور بینم در آغوش تو.
فردوسی.
تو بندوی را سر به آغوش گیر
مگو ایچ گفتارنادلپذیر.
فردوسی.
در آغوش آنچنان گیرم تنت را
که نبود آگهی پیراهنت را.
نظامی.
می باش چو خار حربه بر دوش
تا خرمن گل کشی در آغوش
هزار آغوش را پر کرده از خار
یک آغوش از گلش ناچیده دیّار.
نظامی.
وصال دولت بیدار ترسمت ندهند
که خفته ای تو در آغوش بخت خواب زده.
حافظ.
مرگ اگر مرد است گو نزد من آی
تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ
من از او عمری ستانم جاودان
او ز من دلقی رباید رنگ رنگ.
؟
و این کلمه غیر از بر و کنار فارسی و حجر عربی است، چه در بر گرفتن و در کنار گرفتن تنها با یک دست نیم حلقه کرده و با یک سوی تن گرفتن باشد. و بغل در استعمال کنونی اعم از آغوش و بر و کنار است:
یکی ساعت از وی نبودش قرار
در آغوش بودیش یا در کنار.
شمسی (یوسف و زلیخا).
، توسعاً، گردن:
ور نبود دلبر همخوابه پیش
دست توان کرد در آغوش خویش.
سعدی (گلستان).
- در آغوش گرفتن، به آغوش کشیدن. در میان دو دست فراهم آورده، بخود دوسانیدن کسی یا چیزی را.
- یکدیگر را در آغوش کشیدن، تعانق. معانقه.
، آن مقدار از گیاه یا چوب و کاغذ و مانند آن که به آغوش توان برداشت: یک آغوش، یک بغل.
آن روی او بسان یک آغوش غوش خشک
وآن موی او بسان یک آغوش غوشنه.
یوسف عروضی.
هزارآغوش را پر کرده از خار
یک آغوش از گلش ناچیده دیّار.
نظامی.
- آغوش بستن کتاب، ضبر کتب. (ادیب نطنزی).
- یک آغوش از هر چیز که باشد، حزمه.
- یک آغوش کتاب یا کاغذ، اضباره.
- یک آغوش گیاه، ضغث.
، نامی از نامهای غلامان و بندگان ترک:
ای خواجۀ ارسلان و آغوش
فرمان ده خود مکن فراموش.
سعدی.
وشاقی پریچهره در خیل داشت
که طبعش بدو اندکی میل داشت...
مگر پاسبانت فراموش شد
که دستت در آغوش آغوش شد؟
سعدی
لغت نامه دهخدا
آغوش
بغل، سینه
تصویری از آغوش
تصویر آغوش
فرهنگ لغت هوشیار
آغوش
میان دو دست فراهم آورده، بغل
به آغوش کشیدن: به خود چسباندن کسی یا چیزی را
تصویری از آغوش
تصویر آغوش
فرهنگ فارسی معین
آغوش
بر، بغل، پهلو، صدر، کنار، بنده، غلام، کنیز، قوش
فرهنگ واژه مترادف متضاد
آغوش
حضنٌ
تصویری از آغوش
تصویر آغوش
دیکشنری فارسی به عربی
آغوش
Embracement
تصویری از آغوش
تصویر آغوش
دیکشنری فارسی به انگلیسی
آغوش
étreinte
تصویری از آغوش
تصویر آغوش
دیکشنری فارسی به فرانسوی
آغوش
объятие
تصویری از آغوش
تصویر آغوش
دیکشنری فارسی به روسی
آغوش
Umarmung
تصویری از آغوش
تصویر آغوش
دیکشنری فارسی به آلمانی
آغوش
обійми
تصویری از آغوش
تصویر آغوش
دیکشنری فارسی به اوکراینی
آغوش
uścisk
تصویری از آغوش
تصویر آغوش
دیکشنری فارسی به لهستانی
آغوش
拥抱
تصویری از آغوش
تصویر آغوش
دیکشنری فارسی به چینی
آغوش
abraço
تصویری از آغوش
تصویر آغوش
دیکشنری فارسی به پرتغالی
آغوش
abbraccio
تصویری از آغوش
تصویر آغوش
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
آغوش
گلے لگانا
تصویری از آغوش
تصویر آغوش
دیکشنری فارسی به اردو
آغوش
omhelzing
تصویری از آغوش
تصویر آغوش
دیکشنری فارسی به هلندی
آغوش
আলিঙ্গন
تصویری از آغوش
تصویر آغوش
دیکشنری فارسی به بنگالی
آغوش
kukumbatia
تصویری از آغوش
تصویر آغوش
دیکشنری فارسی به سواحیلی
آغوش
kucaklama
تصویری از آغوش
تصویر آغوش
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
آغوش
포옹
تصویری از آغوش
تصویر آغوش
دیکشنری فارسی به کره ای
آغوش
抱擁
تصویری از آغوش
تصویر آغوش
دیکشنری فارسی به ژاپنی
آغوش
abrazo
تصویری از آغوش
تصویر آغوش
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
آغوش
गले लगाना
تصویری از آغوش
تصویر آغوش
دیکشنری فارسی به هندی
آغوش
pelukan
تصویری از آغوش
تصویر آغوش
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
آغوش
การกอด
تصویری از آغوش
تصویر آغوش
دیکشنری فارسی به تایلندی
آغوش
חיבוק
تصویری از آغوش
تصویر آغوش
دیکشنری فارسی به عبری

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آنوش
تصویر آنوش
(دخترانه)
از پایتختهای قدیم ارمنستان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آلوش
تصویر آلوش
راش، درختی جنگلی با ساقه قطور، برگ های ضخیم و گل های خوشه ای که چوب آن در صنعت کاربرد دارد، قزل آغاجغ، الش، قزل گز، الاش، قزل آغاج، مرس، چهلر، راج، چلر، آلش، آلاش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آغوز
تصویر آغوز
شیر ماده نو زاییده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آقوش
تصویر آقوش
درندگان سباع از شیر ببر پلنگ یوز و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آگوش
تصویر آگوش
آغوش، بغل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آغوز
تصویر آغوز
اولین شیری که یک ماده به نوزادش دهد، ماک، شیر ماک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آغول
تصویر آغول
زاغه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آگوش
تصویر آگوش
آغوش، بغل
فرهنگ فارسی معین