جای گوسفندان و گاوان و دیگر چارپایان بشب در خانه یا کوه وبیشتر کنده ای در زیرزمین باشد. کمرا. شب گاه. شبغا. شوگاه. آغیل. شوغا. شب غاز. شب غازه. شوغار. شوغاره. شب غاو. آغول. نغل. نغول. باغل. غال. آغال. غول. غوشا. غوشاد. غوشاک. کاز. زاغه. غاو. کنده. چپر. خبک. خباک. خپاک. سم. سمج. سمجه. دیل. بیکند: برو برو که خران آمدند به آغلها خر جوان و خر پیر و خرّ یکساله. مولوی. ، هاله. خرمن ماه. داره. شابورد. شادورد. خرگاه، خرگه ماه. - امثال: حساب بز گر را در آغل کنند، غالباً بزان گر در چراگاه میرند و شب به آغل بازنگردند. و در نظایر مورد، این مثل را بکار برند
جای گوسفندان و گاوان و دیگر چارپایان بشب در خانه یا کوه وبیشتر کنده ای در زیرزمین باشد. کمرا. شب گاه. شبغا. شوگاه. آغیل. شوغا. شب غاز. شب غازه. شوغار. شوغاره. شب غاو. آغول. نَغِل. نُغول. باغل. غال. آغال. غول. غوشا. غوشاد. غوشاک. کاز. زاغه. غاو. کنده. چپر. خبک. خباک. خپاک. سم. سمج. سمجه. دیل. بیکند: برو برو که خران آمدند به آغلها خر جوان و خر پیر و خرّ یکساله. مولوی. ، هاله. خرمن ماه. دارَه. شابورد. شادورد. خرگاه، خرگه ماه. - امثال: حساب بز گر را در آغل کنند، غالباً بزان گر در چراگاه میرند و شب به آغل بازنگردند. و در نظایر مورد، این مثل را بکار برند
از یونانی ویتکس آگنوس. پنج انگشت. فنجنکشت. بنطافلن. بنطاباطیس. بنطاطومن. بنطادقطولن. ذو خمسه اوراق. ذو خمسه اصابع. دل آشوب. سکسنبویه. فقد. فقده. سیسبان. اثلق. فنطافلون. و آغلیس و آغیش مصحف این کلمه است
از یونانی ویتکس آگنوس. پنج انگشت. فنجنکشت. بنطافلن. بنطاباطیس. بنطاطومن. بنطادقطولن. ذو خمسه اوراق. ذو خمسه اصابع. دل آشوب. سکسنبویه. فقد. فقده. سیسبان. اثلق. فنطافلون. و آغلیس و آغیش مصحف این کلمه است
از دانشمندان معاصر بطلمیوس بود که با هم ارتباط علمی داشتند. رجوع به تاریخ الحکماء قفطی ص 42، 48 شود، سحاب اغم، ابر بی رخنه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ابر بدون بریدگی. سحاب اغم، ای لا فرجه فیه. (از اقرب الموارد)
از دانشمندان معاصر بطلمیوس بود که با هم ارتباط علمی داشتند. رجوع به تاریخ الحکماء قفطی ص 42، 48 شود، سحاب اغم، ابر بی رخنه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ابر بدون بریدگی. سحاب اغم، ای لا فرجه فیه. (از اقرب الموارد)
تاریکی آخر شب. (منتهی الارب) (دهار) (مهذب الاسماء) (آنندراج) (غیاث اللغات). ظلمه آخر اللیل، تقول: رأیت منک غلس الظلام خیالاً. (اقرب الموارد). ج، اغلاس. (مهذب الاسماء). تاریکی آخر شب چون با سپیدی صبح درآمیزد، و آن همان است که به فارسی شبگیر گویند: و او را اعلام داد تا بگاهتر در غلس بیامد و در آن صفه زیر شادروان بنشست. (تاریخ بیهقی). خم روان کرده ز سحری چون فرس کرده کرباسی ز مهتاب و غلس. مولوی (مثنوی چ نیکلسون دفتر 6 ص 546)
تاریکی آخر شب. (منتهی الارب) (دهار) (مهذب الاسماء) (آنندراج) (غیاث اللغات). ظلمه آخر اللیل، تقول: رأیت منک غلس الظلام خیالاً. (اقرب الموارد). ج، اَغلاس. (مهذب الاسماء). تاریکی آخر شب چون با سپیدی صبح درآمیزد، و آن همان است که به فارسی شبگیر گویند: و او را اعلام داد تا بگاهتر در غلس بیامد و در آن صفه زیر شادروان بنشست. (تاریخ بیهقی). خم روان کرده ز سحری چون فرس کرده کرباسی ز مهتاب و غلس. مولوی (مثنوی چ نیکلسون دفتر 6 ص 546)