جدول جو
جدول جو

معنی آشیان - جستجوی لغت در جدول جو

آشیان
لانۀ پرندگان، جای زندگی و نشیمنگاه و محل تخمگذاری پرندگان، پتواز، وکر، آشانه، پدواز، بتواز، پیواز، کابوک، کابک، وکنت، تکند، آشیانهبرای مثال کبوتری که دگر آشیان نخواهد دید / قضا همی بردش تا به سوی دانه و دام (سعدی - ۱۲۲)
تصویری از آشیان
تصویر آشیان
فرهنگ فارسی عمید
آشیان
آشیانه، خانه مرغ، لانۀ مرغ، مأوای طیر، آموت، کابک، کابوک، پدواز، تکند، عش ّ، وکر، وکنه، اکنه، وقنه، موکن، فراش، موکنه:
بدان هر عمود آشیانی بزرگ
نشسته برو سبز مرغ سترگ،
فردوسی،
در آشیان چرخ دو مرغان زیرکند
کاندر فضای ربع زمین دانه میخورند،
ناصرخسرو،
از شمس دین چه آید جز افتخار دین
لابد که باز باز پراندز آشیان،
سوزنی
از صدهزار طفل که مویش چو زر بود
سیمرغ زال را بسوی آشیان برد،
عمادی شهریاری،
مرغ دل از آشیانی دیگر است
عقل و جان را سوی او آهنگ نیست،
عطار،
مرغ را پر می برد تا آشیان
پرّ مردم همت است ای مردمان،
مولوی،
کبوتری که دگر آشیان نخواهد دید
قضا همی بردش تا بسوی دانه و دام،
سعدی،
باز کز آشیان برون نپرد
بر شکاری ظفر کجا یابد؟
ابن یمین،
ای خسرو خسرونشان کردی جهان را آنچنان
کز آمنی باز آشیان سازد کبوتر مستقر،
ابن یمین،
اگرچه ساعد شاهان بود نشیمن باز
ولی بکام دل باز آشیان باشد،
ابن یمین،
، لانۀ زنبور،
- منج آشیان، زنبورخانه،
، سوراخ مار:
چیست از گفتار خوش بهتر که او
مار را آرد برون از آشیان،
خفاف،
، لانۀ موش، طبقه، مرتبه، آشکوب، مجازاً، خانه:
چون خانه بیگانه آشیان شد
خو کرد در این بند زاولانه،
ناصرخسرو،
جنت آشیان و خلدآشیان تعبیری است که باحترام پیش از نام درگذشته آرند،
- مثل آشیان عقاب، سخت رفیع (خانه و جز آن)
لغت نامه دهخدا
آشیان
خانه مرغ، لانه مرغ
تصویری از آشیان
تصویر آشیان
فرهنگ لغت هوشیار
آشیان
آشیانه، لانه، کلبه، کومه، خانه، ماوا، مسکن، آموت
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آشینا
تصویر آشینا
(پسرانه)
قوی، قدرتمند، نیرومند، زورمند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آریان
تصویر آریان
(دخترانه و پسرانه)
بانوی بسیار مقدس، نام دختر مینوس پادشاه اساطیری یونان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شیان
تصویر شیان
جزا، مکافات، پاداش، برای مثال بر او تازه شد کینۀ سالیان / بکردندش از هرچه کرد او شیان (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۱۰۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیان
تصویر شیان
درختی که در هند و حبشه و زنگبار می روید و از آن صمغی سرخ رنگ می گیرند، قاطرالدّم، خون سیاوشان، دم الثّعبان، دم الأخوین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آشیانه
تصویر آشیانه
لانۀ پرندگان، جای زندگی و نشیمنگاه و محل تخمگذاری پرندگان، کابوک، بتواز، وکر، آشیان، آشانه، کابک، تکند، پیواز، پتواز، وکنت، پدواز برای مثال برو این دام بر مرغی دگر نه / که عنقا را بلند است آشیانه (حافظ - ۸۵۲)
خانه، مسکن، ماوا
فرهنگ فارسی عمید
شب دراز، (سروری از تحفهالسعاده)
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ آسی، مردمان مملکت آس، - زبان آسیان، لهجه ای از زبان فارسی قدیم: دنه، نام زن است به زبان آسیان، (فرهنگ اسدی، خطی)، صابوته، زن پیر باشد بزبان آسیان، هاز، بدان بزبان آسیان، (فرهنگ اسدی، خطی)
لغت نامه دهخدا
(دَ رَ)
آمدن نزد کسی. اتیان. (از قطر المحیط) (المنجد) ، غشیان زنی، گائیدن و به مجامعت فروگرفتن او را. (از منتهی الارب). جماع کردن. (غیاث اللغات). کنایه از جماع است چنانکه غشیان به معنی آمدن نیز خود کنایه است. (از قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(دَ / دَ رَ / دَ رِ)
غشیان با تازیانه، زدن با آن. (از اقرب الموارد). به تازیانه زدن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) ، غشیان به کسی، آمدن نزدیک وی. (از منتهی الارب) (اقرب الموارد). یا از فوق آمدن کسی را. (منتهی الارب). آمدن (مصادر زوزنی) ، غشیان با زن، مجامعت کردن. (دهار) (مصادر زوزنی). جماع کردن با زن. (از قطر المحیط) ، بیهوش شدن. (غیاث اللغات). بیهوشی. بیخودی. غشی . رجوع به غشی شود
لغت نامه دهخدا
(فَ شَ)
تاسا. (منتهی الارب). غشی که به انسان روی آورد. (از اقرب الموارد). تاسه. رجوع به غشی و تاسه شود
لغت نامه دهخدا
(عَشْ)
طعام شبانگاهی خورنده. (منتهی الارب). آنکه عشاء و شام خورده است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عُ شَیْ یا)
مصغر عشی ّ. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). شام کوتاه. (ناظم الاطباء). رجوع به عشی ّ شود
لغت نامه دهخدا
(نَشْ)
مست. (منتهی الارب) (آنندراج). نشوان. (آنندراج) ، نشیان الاخبار، آن که اخبار را نخستین معلوم کند و جویای آن باشد. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از المنجد). آن که اخبار را در آغاز شیوع یافتن تحقیق کند. (از معجم متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(وَشْ)
پاداش و مکافات و جزا. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
در حال آمدن، بدیهه، آمده
لغت نامه دهخدا
(حَشْ)
دهی است جزء دهستان سربند بالای بخش سربند شهرستان اراک. 30هزارگزی جنوب آستانه 30هزارگزی راه مالرو عمومی. کوهستانی سردسیر. سکنه 684 تن شیعه. ترک و فارسی زبانند. از قنات مشروب میشود. محصولاتش غلات، بنشن، انگور. شغل اهالی زراعت، گله داری، قالیچه بافی. راه مالرو. قلعه ای خرابه به نام قلعۀ حشیان دارد که بنای آن قدیمی است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(حَشْ)
نعت مذکر از حشی. تاسه برافتاده. (منتهی الارب) دمه گرفته. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
یکی از سه قصبۀ محال ّ ثلاث (تفرش و گرگان و آشتیان) از خرۀ عراق بشمال شرقی فراهان، و صابون آن بخوبی مشهور است
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
آشیان و مترادفات آن:
مرا خورد خون بود بر جای شیر
در آن آشیانه بسان اسیر.
فردوسی.
بل دهر درختی است نفس مرغی
وین کالبد او را چو آشیانه.
ناصرخسرو.
تو زآشیانۀ باز سپید خاسته ای
ز بازخانه نپرّد بهیچ حالی بوم.
سوزنی.
ز گرد راه چو عنقا به آشیانۀ باز
بسوی بنده خرامید شاه بنده نواز.
سوزنی.
هوای باغ جهان را چو بلبلی بودم
که بود گلشن صدر تو آشیانۀ من.
سیف اسفرنگ.
نصرت که فرخ بیضۀ پولاد تیغ اوست
بر شاخسار رایت او آشیان نهاد.
سلمان ساوجی.
برو این دام بر مرغ دگر نه
که عنقارا بلند است آشیانه.
حافظ.
، سوراخ مار:
از مار کینه ورتر ناسازگارتر چه
گفتار چربش آرد، بیرون ز آشیانه.
لبیبی.
، آشیانۀ مور، قریه، لانۀ موش، آشکوب. طبقه. مرتبه. آشیان:
بر ایوانش مه و سال از بلندی
نهاده نسر طائر آشیانه
ز فخر و مرتبت زیبد که باشد
سپهرش کاخ و مهرش آستانه.
عبدالواسع جبلی.
بناهای چندین آشیانه. (تحفۀ اهل بخارا).
ما بلبلان بلند نسازیم خانه را
خوش کرده ایم خانه یک آشیانه را.
غنی.
، جای. مأوی. خانه:
بیاموز اگر پارسا بود خواهی
مکن دیو را جان خود آشیانه.
ناصرخسرو.
، سقف. آسمانه.
- آشیانه نهادن، آشیانه گرفتن. آشیانه کردن. آشیانه ساختن. اعتشاش. تعشیش. (دهار)
لغت نامه دهخدا
بگفتۀ حمدالله مستوفی نام دیگر قصبۀ دماوند. (نزهه القلوب ص 162)
لغت نامه دهخدا
(اُشْ)
نام یکی از دهستانهای بخش فلاورجان شهرستان اصفهان که در جنوب باختری آن شهر واقع است و حدود و مشخصات آن بشرح زیر است: حدود: از شمال به کوه قلعه بزی و کوه دیزی (که خطالرأس آنها حد طبیعی این دهستان یا دهستان اشترجان است) ، و از جنوب به رشته ارتفاعات بیدکان (که خطالرأس آن حد طبیعی این دهستان با بخش بروجن است) ، و از خاور به دهستان سمیرم پایین شهرستان شهرضا، و از باختر به دهستان آیدغمش بخش فلاورجان محدود است. وضع طبیعی: در این دهستان دو رشتۀ ارتفاع در جهت خاور به باختر کشیده شده است:1- رشتۀ ارتفاع شمالی که عبارت از کوه قلعه بزی و کوه دیزی است. 2- رشتۀ ارتفاع جنوبی کوه بیدکان و کوه کلاه سیاه که تنگ بیدکان در انتهای خاوری کوه بیدکان و گردنۀ انجیره در انتهای باختری کوه کلاه سیاه واقع شده اند و قرای این دهستان در جلگه ای در میان این دو رشته ارتفاع قرار گرفته اند که بفاصله 12 هزار گزبموازات هم واقع شده اند. رود خانه زاینده رود در جهت خاور به باختر در وسط این دهستان جاریست. هوای دهستان بواسطۀ رود خانه زاینده رود و اشجار بسیار معتدل و سالم است و آب قرای آن از زاینده رود و چاهها تأمین می شود. محصول عمده آن عبارتست از: غلات، حبوبات، پنبه، و جزئی تریاک. شغل عمده اهالی زراعت و گله داریست. و صنایع دستی محلی کرباس، قالی و جاجیم بافی است. راه شوسۀ جدید اصفهان از قسمت شمال باختری این دهستان میگذرد و به بیشتر قرای این دهستان در تابستان میتوان اتومبیل برد. این دهستان از 33 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل می یابد و جمعیت آن 47789 تن است. زبان اهالی فارسی و مذهب آنان شیعۀ اثناعشری است. قرای مهم دهستان عبارتند از: مبارکه، ور نامخواست، چم گردان، ریز، دیزی، سده. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
لانه حیوانات از مرغ سگ موش زنبور مارو غیره آشیان، خانه ماء وی مسکن، طبقه مرتبه آشکوب، سقف آسمانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آیان
تصویر آیان
در حال آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غشیان
تصویر غشیان
گادن، به گای گرفتن بیهوش شدن، زدن به تازیانه، نزدیک آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فشیان
تصویر فشیان
بیهوشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آیان
تصویر آیان
جمع آیه، در حال آمدن، بدیهه، آمده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شیان
تصویر شیان
جزاء، پاداش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آشیانه
تصویر آشیانه
((نِ))
لانه حیوانات، خانه، طبقه، مرتبه، سقف، آسمانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شیان
تصویر شیان
جبران
فرهنگ واژه فارسی سره
آشیان، کاشانه، لانه، نشیم، نشیمنگاه، ایستگاه، جایگاه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دیدن آن: عاشق شدن درست کردن آن: عروسی آشیانه خالی: ضرر؛ غیبت طولانی 1ـ دیدن آشیانه پرندگان در خواب، نشانه آن است که به کاری سودآور علاقمند خواهید شد. اگر زنی چنین خواب ی ببیند، علامت آن است که به منزلی دیگر نقل مکان خواهد کرد. 2ـ دیدن آشیانه خالی در خواب، نشانه آن است که از جدایی با دوستی غمگین خواهید شد. 3ـ اگر خواب ببینید در آشیانه ای پرندگانی نشسته اند، نشانه آن است که به زندگی خانوادگی علاقمند خواهید شد. و فرزندانی شادمان و مطیع خواهید داشت. 4ـ دیدن دیدن آشیانه ای مملو از تخمهای شکسته پرندگان، نشانه آن است که در زندگی به شکست و نومیدی دچار خواهید شد. لوک اویتنهاو
فرهنگ جامع تعبیر خواب