جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با شیان

شیان

شیان
درختی که در هند و حبشه و زنگبار می روید و از آن صمغی سرخ رنگ می گیرند، قاطِرُالدَّم، خون سیاوُشان، دَمُ الثُّعبان، دَمُ الأخَوَین
شیان
فرهنگ فارسی عمید

شیان

شیان
جزا، مکافات، پاداش، برای مِثال بر او تازه شد کینۀ سالیان / بکردندش از هرچه کرد او شیان (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۱۰۴)
شیان
فرهنگ فارسی عمید

شیان

شیان
دهی از دهستان ژاوه رود بخش حومه شهرستان سنندج است و مسکن قبیلۀ کلهر و شیانی، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5) (از جغرافیای غرب ایران ص 157)
نام رستاقی است به بُست که عمرو بن لیث پس از بهلاکت رسیدن پدر بدانجا رفت، (از معجم البلدان)
از قرای بخاراست، (از معجم البلدان)، قریه ای است در چهارفرسخی بخارا، (انساب سمعانی)
از قرای بلوک شمیران در مشرق درۀ دارآباد، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

شیان

شیان
ایل کرد از طوایف پشتکوه، (جغرافیای سیاسی کیهان ص 69)
تیره ای از کلهر، (جغرافیای سیاسی کیهان ص 61)
لغت نامه دهخدا

شیان

شیان
خون سیاوشان، (منتهی الارب)، نام دارویی که آنرا خون سیاوشان و بعربی دم الاخوین خوانند، (از برهان) (از ناظم الاطباء)، دم الاخوین، (بحر الجواهر)، صمغ سقطری، خون سیاوشان، و عامۀاندلس نام شیان را به حی العالم کبیر دهند، دم التنین، دم الثعبان، ایدع، (یادداشت مؤلف)، درختی است از تیره سوسنی ها که مخصوص نواحی زنگبار و بمبئی و دیگر نواحی گرم هندوستان و هندوچین است، از این درخت صمغ قرمزرنگ به دست می آورند که دارای اثر قابض و مقوی است و جهت تهیۀ خمیردندانهای طبی و مشمع طبی و رنگ کردن ورنی ها بکار میرود، صمغ قرمز این درخت را خون سیاوشان نیز خوانند و آنرا بنام درخت خون سیاوشان نیز نامند، دراسنا، شیانه، شیان مغربی، خونشاوشان، خون سیاوش مغربی، دم الاخوین، دم الثعبان، قاظر، (فرهنگ فارسی معین)، رجوع به مفردات ابن البیطار ج 3 ص 75 شود
لغت نامه دهخدا

شیان

شیان
جزا و پاداش ومکافات نیکی و بدی هر دو باشد. (برهان) (ناظم الاطباء) (انجمن آرا) (آنندراج). جزا و مکافات. (فرهنگ اسدی) (اوبهی) (از جهانگیری) (صحاح الفرس) :
بر او تازه شد کینۀ سالیان
بکردند از هرچه کرد او شیان.
ابوشکور بلخی.
بر او تازه شد کینۀ مردمان
بکردندش از هرچه کرد او شیان.
فردوسی.
شاها هر آنکه اینجا تخم امل بکاشت
آنجا ز کردگار بیابد همی شیان.
عنصری.
- شیان دادن، مکافات و پاداش دادن:
ترا گر شیانی ندادم نگارا
شیان من اکنون بگیر این شیانی.
زینبی
لغت نامه دهخدا

شیان

شیان
مرد دوربین و دورنگاه. (منتهی الارب). رجوع به شیّئان شود
لغت نامه دهخدا