جدول جو
جدول جو

معنی آشفته - جستجوی لغت در جدول جو

آشفته
نامرتب، به هم برآمده، خشمگین، شوریده، عاشق، پریشان حال، سرگردان، حیران، نگران، ناراحت، پریشان، حالت آشفته بودن، با تعجب و حیرانی
تصویری از آشفته
تصویر آشفته
فرهنگ فارسی عمید
آشفته
(شُ تَ / تِ)
خشمگین. بخشم آمده. مقابل آهسته:
گهی آرمده و گه آرغده
گهی آشفته و گه آهسته.
رودکی.
میغ چون ترکی آشفته که تیر اندازد
برق تیر است مر اورا مگر و رخش کمان.
فرالاوی.
بگفت آنچه خاقان بدو گفته بود
که از کین آن کشته آشفته بود.
فردوسی.
بگفتش بدو آن کجا رفته بود
چو خاقان ورا دید کآشفته بود.
فردوسی.
پراندیشه شد شاه یزدان پرست
ز خون ریختن دست گردان ببست
چو مهر جهانجوی پیوسته شد
دل مرد آشفته آهسته شد.
فردوسی.
سیاوش بگفت آن کجا رفته بود
وز آن کو ز سودابه آشفته بود.
فردوسی.
سپهبد شد آشفته از گفت اوی
نشد پند بهرام یل جفت اوی.
فردوسی.
بگفت آنچه با پیلتن گفته بود
ز طوس و ز کاووس کآشفته بود.
فردوسی.
، ارغنده. آرغده:
که هرگز ندیدم بدینسان دلیر
نه ببر بیان و نه آشفته شیر.
فردوسی.
نگه کرد برزو بدان ده سوار
چو شیران آشفته در کارزار.
فردوسی.
سپهدار قارن چه آشفته پیل
زمین کرد از خون چو دریای نیل.
فردوسی.
چو آشفته شد شیر و تندی نمود
سر نیزه را سوی او کرد زود.
فردوسی.
شیر ارغنده اگر پیش تو آید بنبرد
پیل آشفته اگر گرد تو آید بجدال...
فرخی.
همی آمد آشفته چون پیل مست
ببازو کمانی ّ و نیزه بدست.
اسدی.
تاج در میان دو شیر آشفته نهادند بر تخت و بهرام با گرز برفت و شیر را بکشت و بر تخت نشست. (مجمل التواریخ)، کراشیده. ریخته و پاشیده. درهم وبرهم. زبرزیر. شلوغ پلوغ. شوریده و گوریده. کالفته. مختلط. آشوفته:
برآنگونه سودابه را خفته دید (کاوس)
سراسر شبستان برآشفته دید.
فردوسی.
، متفرق. پراکنده. پریشان:
سپهبدان بر، آشفته لشکری گشتند
چنانکه خواهند از هر سوئی همی رانند.
مسعودسعد.
- آشفته شدن موی سر، شعث. شعثان. ناخوار شدن آن:
زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست
پیرهن چاک و غزلخوان و صراحی دردست
نرگسش عربده جوی و لبش افسوس کنان
نیم شب دوش ببالین من آمد بنشست.
حافظ.
- دریائی آشفته، منقلب.
- موئی آشفته، ژولیده. پریشان. گوریده. وژگال. شوریده. کالیده.
، شیدا. (فرهنگ اسدی). کالیوه. کالفته. توسعاً، عاشق:
دل برد و چون بدانست کم کرد ناشکیبا
بگریخت تا چنینم آشفته کرد و شیدا.
دقیقی.
عاشق آشفته فرمان چون برد
درد درمانسوز درمان چون برد؟
عطار.
کسانی که آشفتۀ دلبرند
بری از غم خویش و از دیگرند.
سعدی.
، مضطرب. مشوش. بهم برآمده:
پدر گفتش ای نازنین چهر من
چه داری دل آشفته در مهر من ؟
سعدی.
، شوریده. شورانیده: محمد بن الحصین القوسی شهر بر او آشفته همی داشت. (تاریخ سیستان)، مختل. باختلال. بفسادگرائیده. ازصحت بگشته:
بیمار بد این ملکت زو دور طبیب او
آشفته شده طبعش هم مائی و هم ناری.
منوچهری.
، کاسد. بی رونق:
جهانا چه بدمهر و بدخو جهانی
چو آشفته بازار بازارگانی.
منوچهری.
، شلوغ. پر از قطاع الطریق. نامأمون. غیرایمن (راه) : راهها ناایمن شده است... و راه از نشابور تا اینجا سخت آشفته است. (تاریخ بیهقی)، بطپش. باضربان.مشوش:
همه دشت از ایشان پر از خفته دید
یکایک دل لشکر آشفته دید.
فردوسی.
، مضطرب. مشوّش، چنانکه عبارتی یا تاریخی: و حمزه الاصفهانی روایت کند که هیچ تواریخ آشفته تر از حمیریان نبوده است از بسیاری سالهای ایشان. (مجمل التواریخ)، بی نظم و نسق.بی انضباط. با هرج و مرج. بلبشو:
جهانم بی تو آشفته ست یک سر
چنان چون بی امیر آشفته لشکر.
(ویس و رامین).
- امثال:
دزد بازار آشفته میخواهد.
، ژولیده موی. ژولیده یال. گردآلوده. اشعث.اغبر:
ببودند بر در زمانی بپای
بپرسید از او آن دو پاکیزه رای
که بیگه چنین از کجا رفته اید
که با گرد راهید و آشفته اید.
فردوسی.
بیامد جهانجوی را خفته دید
بر او یکی اسب آشفته دید.
فردوسی.
، شوریده. گوریده، چنانکه دستار و عمامه:
ساقی مگر وظیفۀ حافظ زیاده داد
کآشفته گشت طرۀ دستار مولوی ؟
حافظ.
- آشفته شدن اختر بر کسی، بنحوست گراییدن آن:
بپیروز بر اختر آشفته شد
نه بر کام ما شاه تو کشته شد.
فردوسی.
- آشفته کردن سخن، تلجلج.
- آشفته کردن کار، شوریدن کار. ارتثاء. تلبیس.
- آشفته گفتن، آمیخته گفتن. تبکل.
- خواب آشفته، خواب شوریده.
- خوابهای آشفته، اضغاث احلام. خوابهای شوریده. خوابهای پریشان:
ندانند تعبیر خوابم همی
باحلام گویند جوابم همی
به آشفته خوانند خواب مرا
خطا گفته اند آن صواب مرا.
شمسی (یوسف و زلیخا).
- امثال:
دور از شتر بخواب، خواب آشفته مبین
لغت نامه دهخدا
آشفته
(شُ تَ)
تخلص شاعری از مردم ایروان بزمان ناصرالدین شاه، نامش حسین
لغت نامه دهخدا
آشفته
خشمگین، به خشم آمده
تصویری از آشفته
تصویر آشفته
فرهنگ لغت هوشیار
آشفته
((شُ تِ))
پریشان، شوریده، نابسامان، بی نظم، پراکنده، خشمگین، به هیجان آمده، رنجیده
تصویری از آشفته
تصویر آشفته
فرهنگ فارسی معین
آشفته
بی سامان، بی نظم، پراکنده، درهم، درهم برهم، ژولیده، متفرق، متلاطم، مختل، مغشوش، نابسامان، ناجور، نامرتب، نامنظم، آتشی، پریشان، پریشان حال، پریشان خاطر، خشمگین، رنجیده، سراسیمه، شوریده، مشوش، مضطرب، ناراحت، نگران
متضاد: آرام، بسامان، مرتب
فرهنگ واژه مترادف متضاد
آشفته
مشوّشٌ
تصویری از آشفته
تصویر آشفته
دیکشنری فارسی به عربی
آشفته
Agitated, Choppy, Deranged, Disorganized, Distraught, Distressed, Exasperated, Perturbed, Upset, Chaotically, Jittery, Jumbled, Jumpy, Scrabbled, Troubled, Turbulent, Harried
تصویری از آشفته
تصویر آشفته
دیکشنری فارسی به انگلیسی
آشفته
agité, de manière chaotique, dérangé, désorganisé, accablé, exaspéré, harcelé, nerveux, confus, perturbé, brouillé, turbulent, contrarié
تصویری از آشفته
تصویر آشفته
دیکشنری فارسی به فرانسوی
آشفته
agitato, caoticamente, squilibrato, disorganizzato, sconvolto, angosciato, esasperato, tormentato, nervoso, confuso, turbato, turbolento
تصویری از آشفته
تصویر آشفته
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
آشفته
آشفته، گیج شده
دیکشنری اردو به فارسی
آشفته
взволнованный , хаотично , бурный , безумный , неорганизованный , опечаленный , огорчённый , раздражённый , измученный , нервозный , запутанный , беспорядочный , обеспокоенный , расстроенный
تصویری از آشفته
تصویر آشفته
دیکشنری فارسی به روسی
آشفته
aufgeregt, chaotisch, unruhig, gestört, unorganisiert, bestürzt, belastet, verärgert, gequält, nervös, durcheinander, beunruhigt, zerkratzt, turbulent
تصویری از آشفته
تصویر آشفته
دیکشنری فارسی به آلمانی
آشفته
збуджений , хаотично , бурний , божевільний , неорганізований , розбитий , засмучений , роздратований , стомлений , нервовий , заплутаний , збурений , безладний , тривожний , буремний
تصویری از آشفته
تصویر آشفته
دیکشنری فارسی به اوکراینی
آشفته
wzburzony, chaotycznie, szalony, zdezorganizowany, zrozpaczony, rozdrażniony, znużony, nerwowy, pomieszany, chaotyczny, zaniepokojony, burzliwy, zdenerwowany
تصویری از آشفته
تصویر آشفته
دیکشنری فارسی به لهستانی
آشفته
激动的 , 混乱地 , 波涛汹涌的 , 疯狂的 , 无序的 , 崩溃的 , 痛苦的 , 恼怒的 , 被困扰的 , 紧张的 , 混乱的 , 不安的 , 烦恼的 , 动荡的 , 沮丧的
تصویری از آشفته
تصویر آشفته
دیکشنری فارسی به چینی
آشفته
উত্তেজিত , বিশৃঙ্খলভাবে , ঢেউখেলানো , পাগল , অগোছালো , বিক্ষুব্ধ , দুঃখিত , ক্ষুব্ধ , ক্লান্ত , উদ্বিগ্ন , এলোমেলো , বিচলিত , বিশৃঙ্খল , চিন্তিত , বিপর্যস্ত , বিরক্ত
تصویری از آشفته
تصویر آشفته
دیکشنری فارسی به بنگالی
آشفته
پریشان , افراتفری سے , طوفانی , آشفته , غیر منظم , غصہ زدہ , بے چین , الجھا ہوا , بکھرا ہوا
تصویری از آشفته
تصویر آشفته
دیکشنری فارسی به اردو
آشفته
agitado, caóticamente, desequilibrado, desorganizado, desconsolado, angustiado, exasperado, acosado, nervioso, confuso, perturbado, revuelto, preocupado, turbulento, molesto
تصویری از آشفته
تصویر آشفته
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
آشفته
msumbufu, kwa machafuko, kuvuruga, wazimu, isiyopangwa, mwenye huzuni, hasira, aliyekandamizwa, wasiwasi, machafuko, kilichochanganyika, shida, yenye machafuko
تصویری از آشفته
تصویر آشفته
دیکشنری فارسی به سواحیلی
آشفته
gergin, kaotik bir şekilde, dalgalı, deli, düzensiz, perişan, sıkıntılı, sinirli, karışık, tedirgin, endişeli, çalkantılı, üzgün
تصویری از آشفته
تصویر آشفته
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
آشفته
불안한 , 혼란스럽게 , 거친 , 미친 , 조직되지 않은 , 괴로운 , 화난 , 지친 , 뒤죽박죽인 , 동요된 , 엉망인 , 격동의 , 당황한
تصویری از آشفته
تصویر آشفته
دیکشنری فارسی به کره ای
آشفته
動揺した , 混乱的に , 荒れた , 狂気の , 組織的でない , 落胆した , 困った , 怒った , 疲れ果てた , 神経質な , 混乱した , 動揺している , 乱雑な
تصویری از آشفته
تصویر آشفته
دیکشنری فارسی به ژاپنی
آشفته
agitado, caoticamente, desequilibrado, desorganizado, angustiado, exasperado, perturbado, nervoso, confuso, embaralhado, preocupado, turbulento, chateado
تصویری از آشفته
تصویر آشفته
دیکشنری فارسی به پرتغالی
آشفته
बेचैन , अव्यवस्थित तरीके से , तूफानी , पागल , अव्यवस्थित , दुखी , क्रोधित , परेशान , घबराया हुआ , उलझा हुआ , विचलित , अस्तव्यस्त , उथलपुथल
تصویری از آشفته
تصویر آشفته
دیکشنری فارسی به هندی
آشفته
gelisah, secara kacau, bergelora, gila, tidak terorganisir, tertekan, kesal, terganggu, kusut, kacau
تصویری از آشفته
تصویر آشفته
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
آشفته
วิตกกังวล , อย่างสับสน , คลื่นแรง , บ้า , ไม่เป็นระเบียบ , ทุกข์ทรมาน , ทุกข์ใจ , หงุดหงิด , อ่อนเพลีย , กระวนกระวาย , วุ่นวาย , กังวล , ปั่นป่วน , ตกใจ
تصویری از آشفته
تصویر آشفته
دیکشنری فارسی به تایلندی
آشفته
geagiteerd, chaotisch, onrustig, verward, ongeorganiseerd, ontroerd, gestrest, geïrriteerd, geplaagd, nerveus, verstoord, rommelig, verontrust, turbulent, van streek
تصویری از آشفته
تصویر آشفته
دیکشنری فارسی به هلندی
آشفته
נסער , בצורה כאוטית , סוער , משוגע , לא מאורגן , מוכה , נזעם , מיוסר , עצבני , מבולגן , מְבֻולְבַּל , מודאג
تصویری از آشفته
تصویر آشفته
دیکشنری فارسی به عبری

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کشفته
تصویر کشفته
افسرده، پژمرده، برای مثال فسرده دیدم چو اختر کشفته لبش / دلم بسوخت چو بر اخگر شکفته کباب (عثمان مختاری - ۳۱)، پراکنده، متفرق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آلفته
تصویر آلفته
آشفته، شوریده، پریشان
فرهنگ فارسی عمید
پریشان شدن شوریده گشتن، مختل شدن (امور) هرج و مرج ایجاد شدن، خشم گرفتن، غضبناک شدن، بهیجان آمدن آتشی شدن، شورش کردن انقلاب، شیفته شدن، رنجیدن از سرگران شدن با
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آسفته
تصویر آسفته
نیم سوز، نیم سوخته
فرهنگ لغت هوشیار
پریشان پریشان حال شوریده مضطرب، مختل بی نظم بی نسق دچارهرج و مرج درهم و برهم، متفرق پراکنده، خشمگین غضبناک مقابل آهسته، بهیجان آمده آتشی، رنجیده سرگردان، کاسد بی رونق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آلفته
تصویر آلفته
آشفته پریشان
فرهنگ لغت هوشیار