جدول جو
جدول جو

معنی آسیب - جستجوی لغت در جدول جو

آسیب
هر عیب، نقص یا جراحت که به سبب عاملی مانند ضربه ایجاد می شود، صدمه، تماس، سایش
تصویری از آسیب
تصویر آسیب
فرهنگ فارسی عمید
آسیب
زخم. کوب. ضرب:
به آسیب پا و بزانو و دست
همی مردم افکند چون پیل مست.
عنصری.
، صدمه. کوس. کوست. عیب و نقص یا شکستگی که از زخم و ضرب پیدا آید:
همان گرد بررفت مانند دود
ز آسیب رخسارۀ مه شخود.
فردوسی.
اندوهم از آن است که یک روز مفاجا
آسیبی از این دل بفتد بر جگر آید.
فرخی.
بدین شهر دروازه ها شد منقش
از آسیب و از کوس چتر و عماری.
زبیبی یا ربیبی یا زینبی یا زینتی.
، ضرب. ضربت. زخم. ضربه:
که گشتستند از آسیب شمشیر و سنان تو
بنقش پیل گرمابه بشکل شیر شادروان.
عبدالواسع جبلی.
، لطام:
سر بادبانها برآمد بر اوج
بجنبید کشتی ز آسیب موج.
فردوسی.
، تعب. رنج. مشقت. کلفت:
چه آزادند درویشان ز آسیب گرانباری
چه محتاجند سلطانان به اسباب جهانبانی.
خاقانی.
، جرح. خستگی. فکاری:
ز آسیب شیران پولادچنگ
دریده دل شیر و چرم پلنگ.
فردوسی.
رسیده آفت نشبیل او به هر کامی
نهاده کشتۀ آسیب او به هر مشهد.
منجیک.
، آفت. نکبت. بلا. فتنه. مصیبت. خطر. آکفت:
سپهدار هندوستان شاد گشت
کز آسیب اسکندر آزاد گشت.
فردوسی.
و هیچ آسیب نبود اندرین روزگار بسیستان تا آمدن طغرل. (تاریخ سیستان). بوسهل آمد و پیغام آورد که خواجه بروزگار پدرم آسیبها و رنجها دیده است... باید که در این کار تن دردهد. (تاریخ بیهقی).
اقلیم پارس را غم از آسیب دهر نیست
تا بر سرش بود چو توئی سایۀ خدا.
سعدی.
، زیان. ضرر:
نه آسیب یابد بدین گنج تو
نه ارزد همه گنجها رنج تو.
فردوسی.
- آسیب آسیب !، الخطر الخطر! حذار حذار! الحذر:
ای برادر سخن نادان خاری است درشت
دور باش از سخن بیهده آسیب آسیب !
ناصرخسرو.
، گزند. آزار:
دلش باد شادان و تاجش بلند
تنش دور از آسیب و جان از گزند.
فردوسی.
چون بایشان بازخورد آسیب شاه شهریار
جنگ ایشان عجز گشت و سحر ایشان بادرم.
عنصری.
او را [دانیال را با شیری در چاه کردند هیچ آسیبی نرسیدش. (مجمل التواریخ). زینهار تا آسیبی بدونزنی. (کلیله و دمنه). اگر روباه در حرص و شره مبالغت ننمودی... آسیب نخجیران بدو نرسیدی. (کلیله و دمنه).
قصد آن کردم که ذوالقرنین ثانی خوانمش
عقل گفت ای خاطرت آسیب نقصان یافته.
انوری.
گرچه ز هرچه دوست بد آسیب دیده ام
ورچه ز هرچه خصم بد آزار خورده ام.
خاقانی.
، مالش. نظر نحس:
مرد آسیب فلک یابد کاندر دو صفت
همچنو عنصر نفع آمد و سرمایۀ ضر.
سنائی.
، لگد. اسکیزه. جفته. آلیز:
سواری پدید آمد اندر نبرد
کز آسیب اسبش جهان شد بدرد.
فردوسی.
آسمان زآسیب خنگش راست چون شیشه ز باد
چار جانب پس خزد کش وسعت میدان کند.
امیرخسرو.
، تماس. سایش. ببساوش. تلاقی: در آنجا خداوند، حال آن آب را میگرداند تا درّ میشود. پردگیان با جمال باید که آسیب آن درّ چون با گوش و بناگوش ایشان باشد قدر آن درّ بدانند و جمال خود را بقیمت کامله بفروشند. (کتاب المعارف).
دست زن درکرد در شلوار مرد
خرزه اش بر دست زن آسیب کرد.
مولوی.
، پرتو. (لسان الشعراء از مؤیدالفضلاء). نور، مقابل ضیاء، تبش. هرم:
شعلۀقهر تو گر با کوثر آسیبی زند
زو برآید همچنان کز قعر دوزخ التهاب.
علی فرقدی.
یکی شعله ای باشدی سهمناک
که دوزخ از آسیب آن باشدی.
مسعودسعد.
، دمش. وزش. نفحه:
گناه من بیک آسیب باد رحمت تو
بریزد ار مثل افزون ز برگ اشجار است.
امیرخسرو.
، کوفتگی.
- آسیب دیده، آسیب رسیده، ضرب خورده. صدمه دیده.
- آسیب زدن، آسیب رسانیدن، صدمه و ضرب زدن.
- آسیبها، آفات. مصائب.
- آسیب یافتن، آسیب دیدن، صدمه دیدن
لغت نامه دهخدا
آسیب
زخم، کوب، ضرب
تصویری از آسیب
تصویر آسیب
فرهنگ لغت هوشیار
آسیب
زخم، صدمه، رنج، آفت، بلا، آزار، زیان، ضرر
تصویری از آسیب
تصویر آسیب
فرهنگ فارسی معین
آسیب
آفت، بلا، آزار، خدشه، زخم، صدمه، ضرب، گزند، لطمه، عیب، نقص، خسارت، خسران، زیان، ضرر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
آسیب
ضررٌ
تصویری از آسیب
تصویر آسیب
دیکشنری فارسی به عربی
آسیب
Damage
تصویری از آسیب
تصویر آسیب
دیکشنری فارسی به انگلیسی
آسیب
dommage
تصویری از آسیب
تصویر آسیب
دیکشنری فارسی به فرانسوی
آسیب
ущерб
تصویری از آسیب
تصویر آسیب
دیکشنری فارسی به روسی
آسیب
Schaden
تصویری از آسیب
تصویر آسیب
دیکشنری فارسی به آلمانی
آسیب
пошкодження
تصویری از آسیب
تصویر آسیب
دیکشنری فارسی به اوکراینی
آسیب
szkoda
تصویری از آسیب
تصویر آسیب
دیکشنری فارسی به لهستانی
آسیب
损坏
تصویری از آسیب
تصویر آسیب
دیکشنری فارسی به چینی
آسیب
dano
تصویری از آسیب
تصویر آسیب
دیکشنری فارسی به پرتغالی
آسیب
danno
تصویری از آسیب
تصویر آسیب
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
آسیب
نقصان
تصویری از آسیب
تصویر آسیب
دیکشنری فارسی به اردو
آسیب
schade
تصویری از آسیب
تصویر آسیب
دیکشنری فارسی به هلندی
آسیب
ক্ষতি
تصویری از آسیب
تصویر آسیب
دیکشنری فارسی به بنگالی
آسیب
uharibifu
تصویری از آسیب
تصویر آسیب
دیکشنری فارسی به سواحیلی
آسیب
zarar
تصویری از آسیب
تصویر آسیب
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
آسیب
피해
تصویری از آسیب
تصویر آسیب
دیکشنری فارسی به کره ای
آسیب
損害
تصویری از آسیب
تصویر آسیب
دیکشنری فارسی به ژاپنی
آسیب
daño
تصویری از آسیب
تصویر آسیب
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
آسیب
नुकसान
تصویری از آسیب
تصویر آسیب
دیکشنری فارسی به هندی
آسیب
kerusakan
تصویری از آسیب
تصویر آسیب
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
آسیب
ความเสียหาย
تصویری از آسیب
تصویر آسیب
دیکشنری فارسی به تایلندی
آسیب
נזק
تصویری از آسیب
تصویر آسیب
دیکشنری فارسی به عبری

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مسیب
تصویر مسیب
(پسرانه)
آزاد شده، بر حال خود گذاشته شده، نام یکی از سه برادری که در بخارا پول رایج قرون اولیه هجری راسکه زدند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حسیب
تصویر حسیب
(پسرانه)
آنکه دارای حسب و نسب است، بزرگوار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آسیم
تصویر آسیم
(پسرانه)
استاد بزرگ مرتبه واستاد عظیم الشأن
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آسیه
تصویر آسیه
(دخترانه)
زن اندوهگین، ستون، نام همسر فرعون که موسی (ع) را از نیل گرفت و پنهانی از فرعون از او مراقبت کرد، نام کوهی در استان فارس
فرهنگ نامهای ایرانی
ذوجنّه، پری زده، دیودیده، پری گرفته، دیوگرفته، دیوزده، سایه دار، سایه زده، دیودار، کوهه گرفته، بیوقتی شده
لغت نامه دهخدا
فرانسوی تک یاخته جانور یک سلولی از رده ریشه پائیان که هم در آبهای شیرین و هم در آبهای دریا میزید حرکت و تغذیه وی بوسیله پاهای کاذب است. پروتوپلاسم آنها برهنه و بدون پوسته خارجی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آسیبی
تصویر آسیبی
آسیب رسیده آسیب دیده، پری زده جن زده دیو دیده دیوزده سایه دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آسیه
تصویر آسیه
استوار ساخت، اندوه گسار، ستون
فرهنگ واژه فارسی سره