جدول جو
جدول جو

معنی آسدست - جستجوی لغت در جدول جو

آسدست
آسیای کوچک با دو سنگ که معمولاً سنگ رویی دستۀ چوبی دارد و آن را با دست می گردانند
فرهنگ فارسی عمید
آسدست(دَ)
آسیا که گردد نه به آب و باد و ستور. دستاس. (ربنجنی)
لغت نامه دهخدا
آسدست((دَ))
آسیابی که با دست کار کند
تصویری از آسدست
تصویر آسدست
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آسپست
تصویر آسپست
یونجه، گیاهی با ساقه های بلند، برگچه های نازک و گل های بنفش که به مصرف خوراک چهارپایان می رسد، سپست، سبیس، اسپست، اسپرس
فرهنگ فارسی عمید
(پِ)
اسپست. گیاهی که آن را یونجه گویند و به بهار بستور خورانند. رطبه. فسفسه. فصفصه. اسپرس. جلبان الحیه. سله. و رجوع به اسپست شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از آبدست
تصویر آبدست
قسمی جامه وپوشش، لباده، جبه آستین کوتاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آسد ست
تصویر آسد ست
آسیا که با دست گردد دستاس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آسبست
تصویر آسبست
فرانسوی پنبه نسوز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبدست
تصویر آبدست
((دَ))
زاهد، پاکدامن، ماهر، استاد، مستراح، لباده
فرهنگ فارسی معین