جدول جو
جدول جو

معنی آبدست

آبدست((دَ))
زاهد، پاکدامن، ماهر، استاد، مستراح، لباده
تصویری از آبدست
تصویر آبدست
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با آبدست

آب دست

آب دست
آبی که با آن دست وروی خود را بشویند، برای مِثال هم خلال از طوبی و هم آبدست از سلسبیل / بلکه دست آب همه تسکین رضوان آمده (خاقانی - ۳۶۹)، وضو، شستشو پس از قضای حاجت، طهارت، مستراح، چابک و ماهر و استاد در کار
آب دست
فرهنگ فارسی عمید

آبخست

آبخست
جَزیرِه، قطعه زمینی در وسط دریا که از هر طرف، آب آن را احاطه کرده باشد، آبخو، آدَک، جَز، گَنگ، آبخوست، اَداک، آداک
آبخست
فرهنگ فارسی عمید

آب دست

آب دست
آبی که پیش از خوردن غذا و پس از آن برای شستن دست و دهان به کار می بردند، وضو
به آب دست خرج دادن: کنایه از مایه گذاشتن
آب دست
فرهنگ فارسی معین

آبخست

آبخست
جزیره، میوه ای که بخشی از آن فاسد شده باشد، مردم بدسرشت
آبخست
فرهنگ فارسی معین