آزمایشگر (زْ / زِ یِ گَ) ممتحن. آزماینده. مجرّب: بدان خانه باستانی شدم بهنجار چون آزمایشگری. منوچهری ادامه... ممتحِن. آزماینده. مجرِّب: بدان خانه باستانی شدم بهنجار چون آزمایشگری. منوچهری لغت نامه دهخدا
آزمایشگر مجرب، آزماینده، آزمونگر، ممتحن ادامه... مجرب، آزماینده، آزمونگر، ممتحن فرهنگ واژه مترادف متضاد