درخور آوردن. ازدر آوردن، آنچه باید آوردن: ز پوشیدنی هم ز آکندنی ز هرسو بیاورد آوردنی. فردوسی. کنیم از سر آباد با خوردنی بیاریم هر چیز آوردنی. فردوسی. گیاشان بود زآن سپس خوردنی بپویند هر سو به آوردنی. فردوسی. ز پوشیدنی ّ و ز گستردنی ز هر چیز کآن هست آوردنی. فردوسی. یکی چاره ای ساخت درخوردنی بیاورد هر گونه آوردنی. فردوسی. ، واردات، مقابل صادرات: ز ماهی بدیشان همه خوردنی ز جائی نبد راه آوردنی. فردوسی. ، هدیه. ارمغان. پیشکش. حمل: گذرها که راه دلیران بده ست ببینیم تا چند ویران شده ست کنیم از سر آباد، با خوردنی بیائیم و آریمش آوردنی. فردوسی. ز آوردنیهای شاهانه نیز در آن عرضه گه برد بسیار چیز. هاتفی
درخور آوردن. ازدرِ آوردن، آنچه باید آوردن: ز پوشیدنی هم ز آکندنی ز هرسو بیاورد آوردنی. فردوسی. کنیم از سر آباد با خوردنی بیاریم هر چیز آوردنی. فردوسی. گیاشان بود زآن سپس خوردنی بپویند هر سو به آوردنی. فردوسی. ز پوشیدنی ّ و ز گستردنی ز هر چیز کآن هست آوردنی. فردوسی. یکی چاره ای ساخت درخوردنی بیاورد هر گونه آوردنی. فردوسی. ، واردات، مقابل صادرات: ز ماهی بدیشان همه خوردنی ز جائی نبد راه آوردنی. فردوسی. ، هدیه. ارمغان. پیشکش. حمل: گذرها که راه دلیران بُده ست ببینیم تا چند ویران شده ست کنیم از سر آباد، با خوردنی بیائیم و آریمش آوردنی. فردوسی. ز آوردنیهای شاهانه نیز در آن عرضه گه برد بسیار چیز. هاتفی