جدول جو
جدول جو

معنی آرم - جستجوی لغت در جدول جو

آرم
علامت مخصوص یک کشور، حزب، مؤسسه، سازمان، اداره و مانند این ها که بر هر چیز وابسته به آن نقش می بندد
تصویری از آرم
تصویر آرم
فرهنگ فارسی عمید
آرم
(رَ)
نام موضعی نزدیک مدینۀ رسول صلوات اﷲعلیه، نام دهی نزدیک دهستان از قرای ساحلی بحر آبسکون. (یاقوت)
لغت نامه دهخدا
آرم
فرانسوی نشانه، سرکاغذ نشانه ای مشخص و معرف دولت اداره موسسه کارخانه و مانند آن
فرهنگ لغت هوشیار
آرم
علامت و نشانه ای که مخصوص یک اداره دولتی یا هر مؤسسه دیگری باشد، نشانه (واژه فرهنگستان)
تصویری از آرم
تصویر آرم
فرهنگ فارسی معین
آرم
نشان، نشانه
تصویری از آرم
تصویر آرم
فرهنگ واژه فارسی سره
آرم
علامت، مدال، نشان
فرهنگ واژه مترادف متضاد
آرم
اتراق گاه گوسفندان و چوپانان که از چفت chaftبزرگتر است، آرام آهسته، روستایی از دهستان هرازپی آمل
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آرمیتا
تصویر آرمیتا
(دخترانه)
آرامش یافته، کلمه ای زردشتی است، الهه نعمت، آرامش یافته
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آرمین
تصویر آرمین
(پسرانه)
آرام گرفتن، دلیر، جنگجو، نام چهارمین پسر کیقباد پادشاه پیشدادی، از شخصیتهای شاهنامه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آرمان
تصویر آرمان
(پسرانه)
هدف، قابل جستجو، آرزو، خواهش، امید، آرزو، از شخصیتهای شاهنامه، نام سردار خسروپرویز پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آرمتی
تصویر آرمتی
(دخترانه)
فروتنی، پاکی، فرشته محبت، فرشته نگهبان زمین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آرمناک
تصویر آرمناک
(پسرانه)
ارمنی، پسر هایکا، شخصی که ارمنیها نژاد خود را به او نسبت می دهند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آرمینی
تصویر آرمینی
(پسرانه)
سپهسالار یزگرد سوم پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آرمینه
تصویر آرمینه
(دخترانه)
ارمنی، دختر ارمنی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آرمین دخت
تصویر آرمین دخت
(دخترانه)
دختر آرمین
فرهنگ نامهای ایرانی
(رِ مَ)
دندان. (مهذب الاسماء) ، سال قحط
لغت نامه دهخدا
(رَ مِ)
آرام. آرامش. اون:
راه را هر کسی نمی شاید
پیر جوهرشناس می باید
تا ز خورشید پرورش یابد
در دل خلق آرمش یابد (کذا).
شیخ آذری.
- آرمش دادن، آرام بخشیدن.
- آرمش یافتن، آرام شدن
لغت نامه دهخدا
طمئانینه، سکون، قرار، استقرار، آرمیدگی حالت و کیفیت آرمیده آرامیدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آرمیدن
تصویر آرمیدن
آسوده، ساکن، بی حرکت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آرمیده
تصویر آرمیده
آرام گرفته استراحت کرده آرمیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آرمنده
تصویر آرمنده
آنکه آرمیده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آرمش
تصویر آرمش
آرام، آرامش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آرمان گرا
تصویر آرمان گرا
ایده آلیست
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آرمیچر
تصویر آرمیچر
سیم اسه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آرمان
تصویر آرمان
ایده، هدف
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آرمان شهر
تصویر آرمان شهر
مدینه فاضله، اتوپیا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آرمان گرایانه
تصویر آرمان گرایانه
کمال طلبانه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آرمان گرایی
تصویر آرمان گرایی
ایده آلیسم، کمال طلبی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آرمان مندی
تصویر آرمان مندی
ایدئولوژی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آرمانخواه
تصویر آرمانخواه
کمال طلب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آرمانی
تصویر آرمانی
ایده آل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آرمیدن
تصویر آرمیدن
استراحت کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
آمیزش، آمیغ، جماع، مخالطت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پسوندی است به معنی جهت، سو
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی از دهستان جنت رودبار رامسر
فرهنگ گویش مازندرانی