جدول جو
جدول جو

معنی آرزومندی - جستجوی لغت در جدول جو

آرزومندی
میل، رغبت، شوق، اشتیاق، کنایه از دل باختگی، عاشقی
تصویری از آرزومندی
تصویر آرزومندی
فرهنگ فارسی عمید
آرزومندی
(رِ مَ)
شوق. اشتیاق. پویه. تعطش. بهش. التیاع. توق. صبابت:
سحر با باد میگفتم حدیث آرزومندی
ندا آمد که واثق شو بالطاف خداوندی.
حافظ.
ورای حد تقریر است شرح آرزومندی.
حافظ.
حدیث آرزومندی که در این نامه ثبت افتد
همانا بی غلط باشد که حافظ داد تلقینم.
حافظ.
، تحنّن. نزوع. نزاع، غرض.
- آرزومندی نمودن، تشوّق. تنوّق.
- آرزومندیها، آمال. اشواق. منی ̍. اهواء. اطماع. امانی. شهوات. حاجات
لغت نامه دهخدا
آرزومندی
عمل و حالت آرزومند: شوق اشتیاق، حسرت تحسر، غرض
تصویری از آرزومندی
تصویر آرزومندی
فرهنگ لغت هوشیار
آرزومندی
((~. مَ))
شوق، اشتیاق، حسرت، غرض
تصویری از آرزومندی
تصویر آرزومندی
فرهنگ فارسی معین
آرزومندی
آمالن، اشتیاق
تصویری از آرزومندی
تصویر آرزومندی
فرهنگ واژه فارسی سره
آرزومندی
اشتیاق، رغبت، شوق، میل، تعشق، شیفتگی، عاشقی، هواداری، تحسر، حسرت
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آرزومند
تصویر آرزومند
ویژگی کسی که آرزوی چیزی دارد، مشتاق، کنایه از نیازمند، کنایه از عاشق
فرهنگ فارسی عمید
(رِ مَ)
مشتاق. شایق:
فریدون نهاده دو دیده براه
سپاه و کلاه آرزومند شاه.
فردوسی.
دوان آمد ازبهر آزارتان
همان آرزومند دیدارتان.
فردوسی.
چو آگاه شد خسرو از کارشان
نبود آرزومند دیدارشان.
فردوسی.
همی راند حیران و پیچان براه
بخواب و (بخشک و؟) به آب آرزومند شاه.
فردوسی.
مثالها رفت بخراسان، بتعجیل ساخته شدن مردمانی که آرزومند خانه خدای عزّ و جل ّ بودند. (تاریخ بیهقی).
آرزومند رخ شاه چو ماهم حافظ
همتی تا بسلامت ز درم بازآید.
حافظ.
، حریص. آزور:
بپرسید دیگر که خرسند کیست
به بیشی ز چیز آرزومند کیست ؟
فردوسی.
، کامجوی. مرادطلب. حاجتمند. حاجتومند:
شنیده ام که بهشت آن کسی تواند یافت
که آرزو برساند به آرزومندی.
شهید بلخی.
، راجی. مرتجی. آرزوخواه. متمنی. مشتهی، در حسرت. تمارزو. محتاج:
آرزومند آن شده تو بگور
که رسدنانت پارۀ برزم.
رودکی.
رفیقان او با زر و ناز و نعمت
پس او آرزومند یک تا زغاره.
ابوشکور.
چنین است کیهان ناپایدار
در او تخم بد تا توانی مکار
یکی روز مرد آرزومند نان
دگر روز بر کشوری مرزبان.
فردوسی.
تو شادان زی و خوش خور و به آرزو رس
بداندیش توآرزومند نانی.
فرخی.
- آرزومند بودن، آرزومند شدن، اشتیاق. (زوزنی). حنین.
- آرزومند کردن، تشویق. (دهّار)
لغت نامه دهخدا
تصویری از آبرومندی
تصویر آبرومندی
عفت، عفاف، شرافت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آرزومند
تصویر آرزومند
مشتاق، مایل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آرزومند
تصویر آرزومند
((~. مَ))
مشتاق، آزمند، کامجوی، دارنده حسرت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آرزومند
تصویر آرزومند
مشتاق
فرهنگ واژه فارسی سره
امیدوار، خواستار، راجی، راغب، شایق، عاشق، متمنی، متوقع، مسئلت، مشتاق، منتظر، هواخواه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از آرزومند
تصویر آرزومند
بالتّمنّي
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از آرزومند
تصویر آرزومند
Wishful
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از آرزومند
تصویر آرزومند
souhaitant
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از آرزومند
تصویر آرزومند
רוצה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از آرزومند
تصویر آرزومند
آرزو مند
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از آرزومند
تصویر آرزومند
ইচ্ছাশক্তি
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از آرزومند
تصویر آرزومند
anayetamani
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از آرزومند
تصویر آرزومند
바라는
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از آرزومند
تصویر آرزومند
願っている
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از آرزومند
تصویر آرزومند
berkeinginan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از آرزومند
تصویر آرزومند
इच्छाशक्ति
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از آرزومند
تصویر آرزومند
желающий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از آرزومند
تصویر آرزومند
ปรารถนา
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از آرزومند
تصویر آرزومند
verlangend
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از آرزومند
تصویر آرزومند
deseoso
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از آرزومند
تصویر آرزومند
desejoso
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از آرزومند
تصویر آرزومند
期望的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از آرزومند
تصویر آرزومند
życzący
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از آرزومند
تصویر آرزومند
бажаючий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از آرزومند
تصویر آرزومند
wünschend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از آرزومند
تصویر آرزومند
desiderante
دیکشنری فارسی به ایتالیایی