دردآلوده. هر چیز روانی مانند آب و یا شیر که کدر و آلوده به دردی باشد. (ناظم الاطباء). توأم با درد. تیره. کدر. به لای آمیخته. (یادداشت مرحوم دهخدا) : باده دردآلودتان مجنون کند صافی ار باشد ندانم چون کند. مولوی ؟
دردآلوده. هر چیز روانی مانند آب و یا شیر که کدر و آلوده به دردی باشد. (ناظم الاطباء). توأم با دُرد. تیره. کدر. به لای آمیخته. (یادداشت مرحوم دهخدا) : باده دردآلودتان مجنون کند صافی ار باشد ندانم چون کند. مولوی ؟
دردآلوده. آلوده به درد. دردناک. دردمند. دلگیر. غمناک. (ناظم الاطباء) : ز آه آن طفلکان دردآلود گردی از غار بردمید چو دود. نظامی. آه دردآلود سعدی گر ز گردون بگذرد در توکافردل نگیرد ای مسلمانان نفیر. سعدی. روی زرد است و آه دردآلود عاشقان را گواه رنجوری. حافظ. ای وصالت آرزوی جان غم فرسود من در فراقت شد به گردن آه دردآلود من. اسیری لاهیجی (از آنندراج)
دردآلوده. آلوده به درد. دردناک. دردمند. دلگیر. غمناک. (ناظم الاطباء) : ز آه آن طفلکان دردآلود گردی از غار بردمید چو دود. نظامی. آه دردآلود سعدی گر ز گردون بگذرد در توکافردل نگیرد ای مسلمانان نفیر. سعدی. روی زرد است و آه دردآلود عاشقان را گواه رنجوری. حافظ. ای وصالت آرزوی جان غم فرسود من در فراقت شد به گردن آه دردآلود من. اسیری لاهیجی (از آنندراج)
دهی است از دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد، واقع در 14هزارگزی شمال فریمان و 6هزارگزی خاور راه شوسۀ عمومی فریمان به مشهد. هوای آن معتدل و دارای 133 تن سکنه است. آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات و بنشن میباشد. شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد، واقع در 14هزارگزی شمال فریمان و 6هزارگزی خاور راه شوسۀ عمومی فریمان به مشهد. هوای آن معتدل و دارای 133 تن سکنه است. آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات و بنشن میباشد. شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
غبارآلوده. (آنندراج). مغبر. اغبر. خاک آلوده. به خاک آلوده. گرد و خاک گرفته: چون زمین از گلیم گردآلود سایۀ گل بر آفتاب اندود. نظامی. قبا بر قد درویشان چنان زیبا نمی آید که آن خلقان گردآلود بر بالای درویشان. سعدی (بدایع). گرچه گردآلود فقرم شرم باد از همتم گر به آب چشمۀ خورشید دامن تر کنم. حافظ. سیل از ویرانه با رخسار گردآلود رفت زود میمالد فلک روی ستمگر را به خاک. صائب. مشو از گردش مژگان گردآلود او غافل که تیغ خاکساران سخت لنگردار می افتد. صائب (از آنندراج). - امثال: من از آسیا می آیم تو گردآلودی ؟
غبارآلوده. (آنندراج). مغبر. اغبر. خاک آلوده. به خاک آلوده. گرد و خاک گرفته: چون زمین از گلیم گردآلود سایۀ گل بر آفتاب اندود. نظامی. قبا بر قد درویشان چنان زیبا نمی آید که آن خلقان گردآلود بر بالای درویشان. سعدی (بدایع). گرچه گردآلود فقرم شرم باد از همتم گر به آب چشمۀ خورشید دامن تر کنم. حافظ. سیل از ویرانه با رخسار گردآلود رفت زود میمالد فلک روی ستمگر را به خاک. صائب. مشو از گردش مژگان گردآلود او غافل که تیغ خاکساران سخت لنگردار می افتد. صائب (از آنندراج). - امثال: من از آسیا می آیم تو گردآلودی ؟