دردآلوده. هر چیز روانی مانند آب و یا شیر که کدر و آلوده به دردی باشد. (ناظم الاطباء). توأم با دُرد. تیره. کدر. به لای آمیخته. (یادداشت مرحوم دهخدا) : باده دردآلودتان مجنون کند صافی ار باشد ندانم چون کند. مولوی ؟
دردآلوده. آلوده به درد. دردناک. دردمند. دلگیر. غمناک. (ناظم الاطباء) : ز آه آن طفلکان دردآلود گردی از غار بردمید چو دود. نظامی. آه دردآلود سعدی گر ز گردون بگذرد در توکافردل نگیرد ای مسلمانان نفیر. سعدی. روی زرد است و آه دردآلود عاشقان را گواه رنجوری. حافظ. ای وصالت آرزوی جان غم فرسود من در فراقت شد به گردن آه دردآلود من. اسیری لاهیجی (از آنندراج)