جدول جو
جدول جو

معنی آرتیکل - جستجوی لغت در جدول جو

آرتیکل
مقاله، هر نوع مطلبی که تحت عنوان معینی نوشته شده باشد، یک قطعه یا فصل از کتاب
تصویری از آرتیکل
تصویر آرتیکل
فرهنگ فارسی عمید
آرتیکل
مفصل و فقره
تصویری از آرتیکل
تصویر آرتیکل
فرهنگ لغت هوشیار
آرتیکل
بند، زمینه، کالا
تصویری از آرتیکل
تصویر آرتیکل
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آرتین
تصویر آرتین
(پسرانه)
آرش، عاقل، زیرک، از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوان نامدار ایرانی در زمان منوچهر پادشاه پیشدادی که در تیراندازی بسیار توانا بوده است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آرتیست
تصویر آرتیست
کسی که در تئاتر یا سینما بازی کند، هنرپیشه، بازیگر، کسی که در یکی از هنرها مانند نقاشی، موسیقی و تئاتر مهارت داشته باشد
کنایه از حیله گر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آرتیشو
تصویر آرتیشو
کنگر فرنگی، گیاهی با بوتۀ کوتاه و برگ های سفید خاردار، ساقه و برگ های تلخ و گل ها و شکوفه های خوراکی که در تحریک اشتها و تصفیۀ خون و تقویت سلول های مغز و قلب و کاهش مقدار کلسترول و اوره مؤثر است، حرشف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آنتیک
تصویر آنتیک
ویژگی هر شیء قدیمی و تاریخی که ارزش هنری داشته باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترتیل
تصویر ترتیل
قرآن را با قرائت درست و آهنگ خوش تلاوت کردن، سخن را آراسته و آشکار و بی تکلف کردن، هموار و پیدا خواندن، خوش آوازی و حسن کلام
فرهنگ فارسی عمید
(ژِ کُ)
ژان لوئی آندره تئودر. نام نقاش فرانسوی. مولد او در روئن سال 1791 و وفات در پاریس بسال 1824 م
لغت نامه دهخدا
(هَُ کِ)
گزنه. نبات النار. (یادداشت به خط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(رُ تُ کُ)
پروتکل محضر. صورت مجلس، تشریفات
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
هویدا کردن. (تاج المصادر بیهقی). هویدا کردن سخن. (زوزنی) (دهار). پیدا کردن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). نیکو کردن تألیف کلام را و هویدا کردن آنرا بی تکلف. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نیکوکردن تألیف کلام. (اقرب الموارد) (المنجد) ، هموار و آرمیده و پیدا خواندن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). گشاده خواندن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). در عبارت زیر بمعنی بدقت فراگرفتن آمده است: طلبۀ علم روی بدان نهادند و بتحصیل و ترتیل علم مشغول شدند. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 422) ، قرائت قرآن به ادای مخارج حروف به آهستگی و آرامیدگی. (غیاث اللغات) (آنندراج). تأنق در تلاوت قرآن. (اقرب الموارد) (المنجد) ، رعایت مخارج حروف و حفظ وقف ها، و گفته اند پست کردن صدا و غم انگیز کردن و با حزن قرائت کردن است. (تعریفات جرجانی) : او زد علیه و رتل القرآن ترتیلا. (قرآن 73 / 4). مراد از نزول قرآن تحصیل سیرت خوبست نه ترتیل سورت مکتوب. (گلستان) ، رعایت موالات حروف مرکب. (تعریفات جرجانی) ، فرستادن آیات از پی یکدیگر. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (از مجمل اللغه) : کذلک لنثبت به فؤادک و رتلناه ترتیلا. (قرآن 25 / 32)
لغت نامه دهخدا
منجم هندی که از کتب او بعربی نقل شده است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
نام مجمع الجزایری میان امریکای شمالی و جنوبی، و آن بمجمع الجزایر آنتیل بزرگ و مجمع الجزایر آنتیل کوچک منقسم است، سکنۀ مجموع آن 8400000 تن، محصول آن قند و شراب رم و قهوه است، جزایر عمده آنتیل بزرگ کوبا، ژامائیک (جامائیکا) و هائی تی است و جزایر مهم آنتیل کوچک بارباد، گادولوپ، مارتی نیک، سن مارتن، سن لوسی، تری نی ته و غیره است، آتش فشانیها و زلزله ها در این جزایر بسیار روی دهد
لغت نامه دهخدا
از لاطینی آنتی کواوس، به همین معنی، ظرف یا جامه یا کتاب یا فرش یا مجسمه و مانند آن سخت دیرینه، در تداول فارسی، سخت بد، سخت زشت و کریه
لغت نامه دهخدا
هنرمند، هنری، بازیگر
لغت نامه دهخدا
کهنسال، دیرینه فرانسوی بنگرید به انتیک عتیقه شی کهنه دیرینه، قیمتی با ارزش: چیز آنتیکی است، سخت بد سخت زشت و کریه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هرتیکه
تصویر هرتیکه
لاتینی تازی گشته گزنه از گیاهان گزنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرتیل
تصویر فرتیل
فرانسوی بار خیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرتکل
تصویر پرتکل
محضر، تشریفات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آرنیکول
تصویر آرنیکول
فرانسوی ماسه زی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آرتیست
تصویر آرتیست
بازیگر، هنرمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آرتیشو
تصویر آرتیشو
فرانسوی کنگرفرنگی
فرهنگ لغت هوشیار
پیدا کردن، هویدا کردن سخن قراء قرآن بادای مخارج حروف باهستگی و آرامیدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرتیکه
تصویر مرتیکه
((مَ کِ))
مردیکه، مرد (در مقام تحقیر و توهین به کار می رود)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترتیل
تصویر ترتیل
((تَ))
حسن کلام، قرآن را با قرائت درست و آهنگ نیک تلاوت کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آرتیست
تصویر آرتیست
هنرمند، هنرپیشه، کنایه از آدمی که برای رسیدن به خواسته هایش نقش بازی کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آرتیشو
تصویر آرتیشو
((شُ))
گیاهی است بوته ای که قسمت درونی میوه آن مصرف خوراکی دارد، کنگر فرنگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آنتیک
تصویر آنتیک
دیرینه، باستانی، عتیقه (واژه فرهنگستان)، باارزش، قیمتی، بسیار بد، سخت زشت و کریه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آنتیک
تصویر آنتیک
سالینه، نایاب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آرتیست
تصویر آرتیست
بازیگر، هنرپیشه، هنرمند، هنرور
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آرتیشو
تصویر آرتیشو
کنگر فرنگی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آرنیکول
تصویر آرنیکول
ماسه زی
فرهنگ واژه فارسی سره
آکتور، بازیگر، ستاره، هنرپیشه، هنرمند
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پرنده ای بزرگتر از توکا با گردنی سیاه رنگ
فرهنگ گویش مازندرانی