جدول جو
جدول جو

معنی آرتیست - جستجوی لغت در جدول جو

آرتیست
کسی که در تئاتر یا سینما بازی کند، هنرپیشه، بازیگر، کسی که در یکی از هنرها مانند نقاشی، موسیقی و تئاتر مهارت داشته باشد
کنایه از حیله گر
تصویری از آرتیست
تصویر آرتیست
فرهنگ فارسی عمید
آرتیست
هنرمند، هنری، بازیگر
لغت نامه دهخدا
آرتیست
بازیگر، هنرمند
تصویری از آرتیست
تصویر آرتیست
فرهنگ لغت هوشیار
آرتیست
هنرمند، هنرپیشه، کنایه از آدمی که برای رسیدن به خواسته هایش نقش بازی کند
تصویری از آرتیست
تصویر آرتیست
فرهنگ فارسی معین
آرتیست
بازیگر، هنرپیشه، هنرمند، هنرور
تصویری از آرتیست
تصویر آرتیست
فرهنگ واژه فارسی سره
آرتیست
آکتور، بازیگر، ستاره، هنرپیشه، هنرمند
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آتیس
تصویر آتیس
(دخترانه)
نام خدای حاصلخیزی فریگیان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آریسته
تصویر آریسته
(پسرانه)
آریستئوس در اساطیر یونان، پسر اپولون، او تربیت زنبور عسل را به مردم آموخت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آریس
تصویر آریس
(پسرانه)
برزگر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آرتین
تصویر آرتین
(پسرانه)
آرش، عاقل، زیرک، از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوان نامدار ایرانی در زمان منوچهر پادشاه پیشدادی که در تیراندازی بسیار توانا بوده است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آرتمیس
تصویر آرتمیس
(دخترانه)
در اساطیر یونان، خدای شکار و خواهر دوقلوی آپولون، نام شیرزنی که فرمانده نیروی دریایی کمبوجیه در جنگ بین ایران و یونان بود
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آرتیستون
تصویر آرتیستون
(دخترانه)
نام دختر کوروش پادشاه هخامنشی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آرتیشو
تصویر آرتیشو
کنگر فرنگی، گیاهی با بوتۀ کوتاه و برگ های سفید خاردار، ساقه و برگ های تلخ و گل ها و شکوفه های خوراکی که در تحریک اشتها و تصفیۀ خون و تقویت سلول های مغز و قلب و کاهش مقدار کلسترول و اوره مؤثر است، حرشف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آرتیکل
تصویر آرتیکل
مقاله، هر نوع مطلبی که تحت عنوان معینی نوشته شده باشد، یک قطعه یا فصل از کتاب
فرهنگ فارسی عمید
(رُ)
یکی از اهالی (فوسه آ) که شهر ماسی لیا (مارسی) را در حدود ششصد قبل از میلاد بنا نهاد. (ترجمه تمدن قدیم)
لغت نامه دهخدا
(رُ تِ)
در اصطلاح بانکی مستعمل در فارسی، اعتراض قانونی بر خودداری از پرداخت سندی که تعهد کرده باشند: چون حواله و سفته ای. و این کلمه اصل کلمه پرتست باشد که در اصطلاح بانکی و تجاری متداول است. رجوع به پرتست شود
لغت نامه دهخدا
آرغیش، ارغیس، پوست بیخ زرشک و او را در داروهای چشم بکار برند، (برهان)، عودالریح، این کلمه محتمل است مصحف بارباریس یا امبرباریس باشد
لغت نامه دهخدا
(تْری یِ)
شهر و بندری است در ایتالیا و بر کنار دریای آدریاتیک، در خلیجی به همین نام واقع است و 273000 تن سکنه دارد. یکی از مراکز پرفعالیت تجارتی و دارای پالایشگاه نفت است. این بندر پیش از سال 1918 میلادی تحت تسلط دولت اتریش بود و پس از پایان جنگ جهانی ضمیمۀ ایتالیا گردید و در سالهای 1947 میلادی و 1954 میلادی باوسعت 700 کیلومتر مربع و 400000 تن سکنه بشکل شهر وبندری آزاد درآمد و سپس مجدداً به ایتالیا پیوست
لغت نامه دهخدا
نام یکی از سه ده که کازرون را تشکیل میداده است، نام دو ده دیگر ’نوردر’ و ’راهبان’ است. (از فارسنامۀ ابن البلخی ص 145) (از نزهه القلوب ج 3 ص 125)
لغت نامه دهخدا
(تِ)
نام پسر افولن. آموزندۀ تربیت نحل
لغت نامه دهخدا
رمن پرت به روش نادرست پرت ها، جمع پرت توضیح کلمه (پرت) بیجا بسیاق عربی جمع بسته شده و غلط است. صحیح آن (پرتها) است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رآلیست
تصویر رآلیست
فرانسوی اورگر آمیغگر واقع بین حقیقت جو، طرفدار رآلیسم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باتیست
تصویر باتیست
نوعی پارچه نخی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آرتمیس
تصویر آرتمیس
شکار پاد ایزد شکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آرتیشو
تصویر آرتیشو
فرانسوی کنگرفرنگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آئتیت
تصویر آئتیت
فرانسوی دالمنسنگ
فرهنگ لغت هوشیار
اگر مدیون برات یا سفته ای را که واخواست داشته باشد تا ده روز بعد از انقضای مدت نپردازد داین یا بستانکار بوسیله دادگاه اعتراض نامه ای بمدیون فرستد و ویرا بتعقیب در دادگاه تهدید کند. این عمل را پرتست کردن (واخواست کردن) نامند واخواست اعتراض
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آرتیکل
تصویر آرتیکل
مفصل و فقره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آرتیشو
تصویر آرتیشو
((شُ))
گیاهی است بوته ای که قسمت درونی میوه آن مصرف خوراکی دارد، کنگر فرنگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرتست
تصویر پرتست
((پُ رُ تِ))
بازخواست، اعتراض، برگشت، اعتراض دارنده چک یا برات هنگامی که با عدم وصول روبرو شود، واخواست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آئتیت
تصویر آئتیت
دالمنسنگ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آرتیکل
تصویر آرتیکل
بند، زمینه، کالا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آرتیشو
تصویر آرتیشو
کنگر فرنگی
فرهنگ واژه فارسی سره
توت کوبیده و له شده
فرهنگ گویش مازندرانی
بی سر و پا، بالایی
فرهنگ گویش مازندرانی