جدول جو
جدول جو

معنی آراکاردن - جستجوی لغت در جدول جو

آراکاردن
آرایش کردن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دَ فَ / فِ دَ)
پیش آوردن. فراز آوردن. فراز کردن. پیش آوردن و دراز کردن دست. (یادداشت به خط مؤلف) : دست فراکن و چیزی بخور. (تاریخ سیستان). دست فراکردند اندر اوانی فروختن. (تاریخ سیستان) ، برگزیدن. انتخاب کردن. منصوب کردن: راست نیاید وزیری فراکردن و در هفته ای بر وی چنین مذلتی رسد، بر آن رضا دادن. (تاریخ بیهقی) ، برانگیختن. وادار کردن: امیر مسعود عبدوس را فراکرد تا کدخدایان ایشان را بفریفت. (تاریخ بیهقی). رجوع به فرا و فراز و فراز کردن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از کراکردن
تصویر کراکردن
سلاک کردن، ارزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مراکردن
تصویر مراکردن
((مِ کَ دَ))
پیکار کردن، جدال کردن، کوس برابری زدن
فرهنگ فارسی معین
ساختن
فرهنگ گویش مازندرانی
پر کردن، کسی را علیه دیگری برانگیختن، پیشگیری از جفت گیری
فرهنگ گویش مازندرانی
انفاق کردن، رد کردن، خارج کردن، بیرون راندن
فرهنگ گویش مازندرانی
بر سر گذاردن روسری و چادر، سقف زدن ساختمان
فرهنگ گویش مازندرانی
آغشته کردن، مالیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
لازدن، بندانداختن
فرهنگ گویش مازندرانی
تاکردن، آماده ساختن بستر، پهن کردن رختخواب
فرهنگ گویش مازندرانی