جدول جو
جدول جو

معنی مراکردن

مراکردن((مِ کَ دَ))
پیکار کردن، جدال کردن، کوس برابری زدن
تصویری از مراکردن
تصویر مراکردن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با مراکردن

مرا کردن

مرا کردن
ستیزیدن در افتادن، برابری کردن پیکار کردن جدال کردن، کوس برابری زدن: بسا کاخا که محمودش بنا کرد که از رفعت همی با مه مرا کرد. (چهار مقاله) مراکز
فرهنگ لغت هوشیار

فراکردن

فراکردن
پیش آوردن. فراز آوردن. فراز کردن. پیش آوردن و دراز کردن دست. (یادداشت به خط مؤلف) : دست فراکن و چیزی بخور. (تاریخ سیستان). دست فراکردند اندر اوانی فروختن. (تاریخ سیستان) ، برگزیدن. انتخاب کردن. منصوب کردن: راست نیاید وزیری فراکردن و در هفته ای بر وی چنین مذلتی رسد، بر آن رضا دادن. (تاریخ بیهقی) ، برانگیختن. وادار کردن: امیر مسعود عبدوس را فراکرد تا کدخدایان ایشان را بفریفت. (تاریخ بیهقی). رجوع به فرا و فراز و فراز کردن شود
لغت نامه دهخدا

مرا کردن

مرا کردن
پیکار کردن. جدال کردن:
اوت کشت و اوت هم خواهد درودن بی گمان
هر که کارد بدرود پس چون کنی چندین مرا.
ناصرخسرو.
رجوع به مرا شود، برابری کردن:
بساکاخا که محمودش بنا کرد
که از رفعت همی با مه مراکرد.
(چهارمقالۀ عروضی).
رجوع به مِرا و مِراء شود
لغت نامه دهخدا

در کردن

در کردن
بیرون کردن خارج کردن، یا در کردن تیر (گلوله) پرتاب کردن تیر (گلوله)، گنجانیدن داخل کردن (از اضداد)، کم کردن حط کردن موضوع کردن
فرهنگ لغت هوشیار

رم کردن

رم کردن
ترسیدن و گریختن رم کردن، احتراز کردت بسبب نفرت و کراهت
رم کردن
فرهنگ لغت هوشیار